تلقیح کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
تلقح , لقح
مترادف و متضاد
پاشیدن، افشاندن، کاشتن، ابستن کردن، تلقیح کردن، باردار کردن
اغشتن، تلقیح کردن، مایه کوبی کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر )۱-مای. خرمای نر را بدرخت خرمای ماده داخل کردن تا بارور گردد گشن دادن . ۲ - مایه زدن واکسن زدن ( برای جلوگیری از آبله و مانند آن ) .
کلمات دیگر: