پیمان بستن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
وعد
مترادف و متضاد
پیمان، موافقت، قرارداد، عقد، مقاطعه، کنترات، پیمان بستن، هم کشیدن
پیمان بستن
پیمان بستن، قول دادن، عهد کردن، متعهد شدن، انتظار وعده دادن
تصریح کردن، قرار گذاشتن، پیمان بستن، قید کردن
میثاق بستن، پیمان بستن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عهد کردن عهد بستن : همیدون ببستند پیمان برین که گرتیغ دشمن بدرد زمین ... ( شا. لغ. )
عهد کردن عهد بستن
عهد کردن عهد بستن
لغت نامه دهخدا
پیمان بستن. [ پ َ / پ ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) عهد کردن. عهد بستن. مناحدة. انتذار. ( منتهی الارب ) :
هم ایدون ببستند پیمان برین
که گر تیغ دشمن بدرد زمین.
بشاهی برو کرد کیهان سلام.
ابا خسرو آنگه که پیمان ببست.
برمگرداد بخت ازین پیمان.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 650 ).
به دست گیرم آنچه را با خدای پیمان بسته ام برآن. ( تاریخ بیهقی ).
به آیین پیمانش با او ببست
بپیوند بگرفت دستش بدست.
در ازل بود که پیمان محبت بستند
نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را.
به دستی که پیمان به پیمانه بست.
که دولت بست با فرمانش پیمان.
هم ایدون ببستند پیمان برین
که گر تیغ دشمن بدرد زمین.
فردوسی.
ببستند پیمان و عهدی تمام بشاهی برو کرد کیهان سلام.
فردوسی.
اگر قیصر روم پیمان شکست ابا خسرو آنگه که پیمان ببست.
فردوسی.
بخت با ملک میر پیمان بست برمگرداد بخت ازین پیمان.
فرخی.
بسته سعادت همیشه با وی پیمان.ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 650 ).
به دست گیرم آنچه را با خدای پیمان بسته ام برآن. ( تاریخ بیهقی ).
به آیین پیمانش با او ببست
بپیوند بگرفت دستش بدست.
اسدی.
و حق تعالی از پیغمبران خود عهد گرفت و پیمان بست. ( قصص الانبیاء ص 31 ).در ازل بود که پیمان محبت بستند
نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را.
سعدی.
توان جام بزم اجل را شکست به دستی که پیمان به پیمانه بست.
ظهوری ( از آنندراج ).
نگه کن دولت و فرمان او راکه دولت بست با فرمانش پیمان.
ظهوری ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: