کلمه جو
صفحه اصلی

پیشنهاد کردن

فارسی به انگلیسی

approach, bid, offer, proffer, propose, propound, recommend, suggest

فارسی به عربی

اقترح , حرکة , عرض
هدف

اقترح , حرکة , عرض


مترادف و متضاد

submit (فعل)
تسلیم شدن، پیشنهاد کردن، سر فرود آوردن، ارائه دادن، تسلیم کردن، تقدیم داشتن، مطیع شدن، عرضه داشتن، گردن نهادن

motion (فعل)
پیشنهاد کردن، اشاره کردن

advance a proposal (فعل)
پیشنهاد کردن

offer (فعل)
پیشنهاد کردن، فدا کردن، پیشکش کردن، تقدیم داشتن، عرضه کردن، عرضه داشتن

propose (فعل)
پیشنهاد کردن، طرح کردن

suggest (فعل)
پیشنهاد کردن، اظهار کردن، تلقین کردن، اشاره کردن بر، به فکر خطور دادن

bid (فعل)
پیشنهاد کردن، دعوت کردن، فرمودن، امر کردن، توپ زدن، قیمت خریدرا معلوم کردن

hold forth (فعل)
پیشنهاد کردن، انتظار داشتن، ارائه دادن

propound (فعل)
پیشنهاد کردن، طرح کردن، ارائه دادن، مطرح کردن، رواج دادن، تقدیم کردن

proffer (فعل)
پیشنهاد کردن، تقدیم داشتن

move a proposal (فعل)
پیشنهاد کردن

propone (فعل)
پیشنهاد کردن، ارائه دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- قصد کردن اراده کردن . ۲- اعلام خواستاری کاری یا خریدی و یا فروشی پیشنهاد دادن عرضه کردن . ۳- طرح کردن مطلبی برای حلاجی شدن آن .

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد کردن. [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اراده کردن. قصد کردن. || عرضه کردن . پیشنهاد دادن. اعلام خواستاری کاری یا خریدی و یا فروشی. || طرح کردن مطلبی حلاجی شدن آنرا.


کلمات دیگر: