summits, climax
قلل
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
کوتاه کردن , مختصر نمودن , تقليل يافتن , کمتر شدن , تخفيف يافتن , کمتر کردن , تقليل دادن , کاستن , کاهش دادن , کمينه ساختن
فرهنگ فارسی
جمع قله
( اسم ) جمع قله .
جمع قلال بمعنی قلیل
( اسم ) جمع قله .
جمع قلال بمعنی قلیل
فرهنگ معین
(قُ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قله .
لغت نامه دهخدا
قلل . [ ق ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ قِل ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قل شود.
قلل . [ ق ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ قُلَّة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلة شود.
قلل. [ ق ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ قِل . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قل شود.
قلل. [ ق ُ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قَلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قُلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قلیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قلیل شود. || قلل من الناس ؛ مردم متفرق از یک قبیله یا از قبایل شتی و چون بعد از پراکندگی و تفرق گرد آیند قُلَل باشند کصرد. ( منتهی الارب ).
قلل. [ ق ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ قُلَّة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قلة شود.
قلل. [ ق ُ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قَلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قُلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قلیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قلیل شود. || قلل من الناس ؛ مردم متفرق از یک قبیله یا از قبایل شتی و چون بعد از پراکندگی و تفرق گرد آیند قُلَل باشند کصرد. ( منتهی الارب ).
قلل. [ ق ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ قُلَّة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قلة شود.
قلل . [ ق ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَلال به معنی قلیل . رجوع به قلال شود. || ج ِ قُلال به معنی قلیل . رجوع به قلال شود. || ج ِ قلیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلیل شود. || قلل من الناس ؛ مردم متفرق از یک قبیله یا از قبایل شتی و چون بعد از پراکندگی و تفرق گرد آیند قُلَل باشند کصرد. (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
قله#NAME?
= قله
پیشنهاد کاربران
این واژه معنی دیگری دارد
قلل به معنای منفرد شد
علی قلل:علی منفرد شد
قلل به معنای منفرد شد
علی قلل:علی منفرد شد
کلمات دیگر: