کردو
فارسی به انگلیسی
field, patch
فرهنگ فارسی
( اسم ) شاخه ای که از درخت بریده باشند . ۲ - بخشی از مزرعه که کنار های آنرا بلند کنند تا آب در آن نشیند و در میان آن سبز ی کارند یا زراعت کنند .
مزرعهی کوچک، کشتزار، پالیز، مرزو، جالیز، پاشنگاه
جملات نمونه
کردوی هندوانه
a watermelon patch
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- امثال :
همدان دورست کردوش نزدیک است . رجوع به کرد، کرت و کرذ شود.
کردو. [ ک َ ] ( اِخ ) قومی که بنابه گفته گزنفون در نواحی شمال دجله ساکن بوده اند. این نام در میان مورخان یونانی صورتهای کَردوک و کردک و کردوخ نیز آمده است. ( از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 92، 95 ).
کردو. [ ک َ ] (اِ) شاخی را گویند که از درخت بریده شده باشد. (آنندراج ). شاخه ٔ بریده شده از درخت . (ناظم الاطباء). کردوخاله ؛ در گیلکی شاخه ٔ دراز نوک برگشته که برای کشیدن دلوآب و آفتابه از چاه به کار رود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرته خاله . || نهال که از بیخ درخت روییده و ریشه دارد و باغبان آن را کنده جدا کارد. مومَه . پاجوش که جدا کنند از درخت و جدا کارند. (یادداشت مؤلف ): البتیله ؛ کردوی خرما که جداکنند نشاندن را. (مهذب الاسماء). || مصغر کرد یعنی کرت کوچک . (ناظم الاطباء). کرد و آن نام هر یک از پاره های زمین مزروع است که با مرزی از قسمت دیگر جدا کنند سهولت آبیاری را. (یادداشت مؤلف ) : مساح می باید که از کردو باغ بیرون نیاید تا برزیگر و معمار ارباب حاضر نشوند. (تاریخ قم ص 108).
- امثال :
همدان دورست کردوش نزدیک است . رجوع به کرد، کرت و کرذ شود.
کردو. [ ک َ ] (اِخ ) قومی که بنابه گفته ٔ گزنفون در نواحی شمال دجله ساکن بوده اند. این نام در میان مورخان یونانی صورتهای کَردوک و کردک و کردوخ نیز آمده است . (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 92، 95).
فرهنگ عمید
کَرْت#NAME?
دانشنامه عمومی
صفحه ی پروژه ی کردو
جهان تاریک
آموزش های کوتاه
با کمک حسگرهای حساس به تصویر و مدول GPS، هر تلفن هوشمندی می تواند به خوبی به عنوان یک آشکارساز پرتوهای دریافتی از فضا کار کند.
گویش مازنی
منطقه ی محصور با دیوار سنگی از چشمه ی عمارت بهشهر تا به باغ ...
جایی که ترب کاشته شده باشد
پیشنهاد کاربران
محل سکونت طوایف قوم کرد و قوم لر
بخت و بجن دو برادر بودند و جد قوم کرد و قوم لر