کلمه جو
صفحه اصلی

کردو

فارسی به انگلیسی

field, patch, sown plot with a raised bank

field, patch


فرهنگ فارسی

گنزالو دو ژنرال اسپانیایی ( و. شاتودو- مونتیلا ۱۴۵۳ - ف. ۱۵۱۵ م . ) . وی نیروی فرانسه را در [ سرینیول ] شکست داد و بر پادشاهی صقلیه ( سیسیل ) غلبه یافت .
( اسم ) شاخه ای که از درخت بریده باشند . ۲ - بخشی از مزرعه که کنار های آنرا بلند کنند تا آب در آن نشیند و در میان آن سبز ی کارند یا زراعت کنند .

مزرعه‌ی کوچک، کشتزار، پالیز، مرزو، جالیز، پاشنگاه


جملات نمونه

کردوی هندوانه

a watermelon patch


فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) ۱ - شاخه ای که از درخت بریده باشند. ۲ - بخشی از مزرعه که کنارهای آن را بلند کنند تا آب در آن نشیند و در میان آن سبزی کارند یا زراعت کنند.

لغت نامه دهخدا

کردو. [ ک َ ] ( اِ ) شاخی را گویند که از درخت بریده شده باشد. ( آنندراج ). شاخه بریده شده از درخت. ( ناظم الاطباء ). کردوخاله ؛ در گیلکی شاخه دراز نوک برگشته که برای کشیدن دلوآب و آفتابه از چاه به کار رود. ( حاشیه برهان چ معین ). کرته خاله. || نهال که از بیخ درخت روییده و ریشه دارد و باغبان آن را کنده جدا کارد. مومَه. پاجوش که جدا کنند از درخت و جدا کارند. ( یادداشت مؤلف ): البتیله ؛ کردوی خرما که جداکنند نشاندن را. ( مهذب الاسماء ). || مصغر کرد یعنی کرت کوچک. ( ناظم الاطباء ). کرد و آن نام هر یک از پاره های زمین مزروع است که با مرزی از قسمت دیگر جدا کنند سهولت آبیاری را. ( یادداشت مؤلف ) : مساح می باید که از کردو باغ بیرون نیاید تا برزیگر و معمار ارباب حاضر نشوند. ( تاریخ قم ص 108 ).
- امثال :
همدان دورست کردوش نزدیک است . رجوع به کرد، کرت و کرذ شود.

کردو. [ ک َ ] ( اِخ ) قومی که بنابه گفته گزنفون در نواحی شمال دجله ساکن بوده اند. این نام در میان مورخان یونانی صورتهای کَردوک و کردک و کردوخ نیز آمده است. ( از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 92، 95 ).

کردو. [ ک َ ] (اِ) شاخی را گویند که از درخت بریده شده باشد. (آنندراج ). شاخه ٔ بریده شده از درخت . (ناظم الاطباء). کردوخاله ؛ در گیلکی شاخه ٔ دراز نوک برگشته که برای کشیدن دلوآب و آفتابه از چاه به کار رود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرته خاله . || نهال که از بیخ درخت روییده و ریشه دارد و باغبان آن را کنده جدا کارد. مومَه . پاجوش که جدا کنند از درخت و جدا کارند. (یادداشت مؤلف ): البتیله ؛ کردوی خرما که جداکنند نشاندن را. (مهذب الاسماء). || مصغر کرد یعنی کرت کوچک . (ناظم الاطباء). کرد و آن نام هر یک از پاره های زمین مزروع است که با مرزی از قسمت دیگر جدا کنند سهولت آبیاری را. (یادداشت مؤلف ) : مساح می باید که از کردو باغ بیرون نیاید تا برزیگر و معمار ارباب حاضر نشوند. (تاریخ قم ص 108).
- امثال :
همدان دورست کردوش نزدیک است . رجوع به کرد، کرت و کرذ شود.


کردو. [ ک َ ] (اِخ ) قومی که بنابه گفته ٔ گزنفون در نواحی شمال دجله ساکن بوده اند. این نام در میان مورخان یونانی صورتهای کَردوک و کردک و کردوخ نیز آمده است . (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 92، 95).


فرهنگ عمید

=کَرْت

کَرْت#NAME?


دانشنامه عمومی

کردو (پروژه). کرِدو (CREDO) که از حروف نخست عبارت Cosmic-Ray Extremely Distributed Observatory گرفته شده است نام یک پروژهٔ علمی است که در پایان ماه اوت سال ۲۰۱۶ از سوی دانشمندان لهستانی از مؤسسهٔ فیزیک هسته ای پن (PAN) در کراکوف آغاز شده است. در ادامه پژوهشگرانی از جمهوری چک، اسلواکی، و مجارستان نیز به این پروژه پیوستند. هدف این پروژه شناسایی پرتوهای کیهانی و جستجوی مادهٔ تاریک است. در این پروژه تلاش بر این است که هرچه بیشتر افراد بیشتری را در آن درگیر کند تا با تلاش جمعی بهتر بتوان به مفهوم مادهٔ تاریک پی برد.
صفحه ی پروژه ی کردو
جهان تاریک
آموزش های کوتاه
با کمک حسگرهای حساس به تصویر و مدول GPS، هر تلفن هوشمندی می تواند به خوبی به عنوان یک آشکارساز پرتوهای دریافتی از فضا کار کند.

گویش مازنی

/kardoo/ منطقه ی محصور با دیوار سنگی از چشمه ی عمارت بهشهر تا به باغ تپه که پشت آن را دپور گویندکردو & کرت & جایی که ترب کاشته شده باشد

منطقه ی محصور با دیوار سنگی از چشمه ی عمارت بهشهر تا به باغ ...


جایی که ترب کاشته شده باشد


پیشنهاد کاربران

شهر کردو*حسن کیف* در جزیره بختی*بختیاری *
محل سکونت طوایف قوم کرد و قوم لر

بخت و بجن دو برادر بودند و جد قوم کرد و قوم لر



کلمات دیگر: