لواطه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) در آمیختن با امرد لواط .۲- ( اسم ) غلامبارگی شاهد بازی : می و قمار و لواطه بطریق سه امام مر ترا هر سه حلال است هلاسر بفراز . ( ناصر خسرو .۲٠۲ )
لوط . کار قوم لوط کردن
لوط . کار قوم لوط کردن
فرهنگ معین
(لَ طَ یا طِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) درآمیختن با امرد، لواط . ۲ - (اِمص . ) غلامبارگی ، شاهدبازی .
لغت نامه دهخدا
لواطة. [ ل َ وا طَ ] (اِخ ) قبیلة من البربر. رجوع به بربر شود. (معجم البلدان ).
( لواطة ) لواطة. [ ل َ وا طَ ] ( اِخ ) قبیلة من البربر. رجوع به بربر شود. ( معجم البلدان ).
لواطة. [ ل ِ وا طَ ] ( ع مص ) لوط. لِواط. کار قوم لوط کردن. ( منتهی الارب ). اِغلام کردن. از راه پس رفتن زن یا مرد را. غلامبارگی. تازبازی. بچه بازی :
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.
الخیاطة و اللواطة و السلام.
لواطة. [ ل ِ وا طَ ] ( ع مص ) لوط. لِواط. کار قوم لوط کردن. ( منتهی الارب ). اِغلام کردن. از راه پس رفتن زن یا مرد را. غلامبارگی. تازبازی. بچه بازی :
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.
ناصرخسرو.
صوفئی باشد به نزد این لِئام الخیاطة و اللواطة و السلام.
مولوی.
اِغتلام ؛ لواطت کردن. || به گل درگرفتن و گل اندود کردن حوض را. || چسبیدن به دل و دوست گردیدن. || تیر انداختن. || چشم زخم رسانیدن. || پنهان کردن چیزی را. ( منتهی الارب ).لواطة. [ ل ِ وا طَ ] (ع مص ) لوط. لِواط. کار قوم لوط کردن . (منتهی الارب ). اِغلام کردن . از راه پس رفتن زن یا مرد را. غلامبارگی . تازبازی . بچه بازی :
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.
صوفئی باشد به نزد این لِئام
الخیاطة و اللواطة و السلام .
اِغتلام ؛ لواطت کردن . || به گل درگرفتن و گل اندود کردن حوض را. || چسبیدن به دل و دوست گردیدن . || تیر انداختن . || چشم زخم رسانیدن . || پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب ).
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.
ناصرخسرو.
صوفئی باشد به نزد این لِئام
الخیاطة و اللواطة و السلام .
مولوی .
اِغتلام ؛ لواطت کردن . || به گل درگرفتن و گل اندود کردن حوض را. || چسبیدن به دل و دوست گردیدن . || تیر انداختن . || چشم زخم رسانیدن . || پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
براه باباکوهی رفتن ؛ کنایه از لواطت و اغلام کردن . ( آنندراج ) . از راه پس رفتن .
کلمات دیگر: