شهری است باندلس . و آنرا قناطر الاندلس گویند .
قناطر
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(قَ طِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قنطره ، پل ها.
لغت نامه دهخدا
قناطر. [ ق َ طِ ] (اِخ ) موضعی است به سواد بغداد بناکرده ٔ نعمان بن منذر. (منتهی الارب ).
قناطر. [ ق َ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ قنطرة. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به قنطرة شود.
قناطر. [ ق َ طِ ]( اِخ ) موضعی است یا محله ای است به اصفهان. ( منتهی الارب ). محله یا دهی است به اصفهان. ( معجم البلدان ).
قناطر. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه. ( از منتهی الارب ). و آن را قناطر بنی دارا خوانند. ( از معجم البلدان ). رجوع به قناطر حذیفه شود.
قناطر. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) شهری است به اندلس. ( منتهی الارب ). و آن را قناطر الاندلس گویند. ( از معجم البلدان ).
قناطر. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) موضعی است به سواد بغداد بناکرده نعمان بن منذر. ( منتهی الارب ).
قناطر. [ ق َ طِ ]( اِخ ) موضعی است یا محله ای است به اصفهان. ( منتهی الارب ). محله یا دهی است به اصفهان. ( معجم البلدان ).
قناطر. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه. ( از منتهی الارب ). و آن را قناطر بنی دارا خوانند. ( از معجم البلدان ). رجوع به قناطر حذیفه شود.
قناطر. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) شهری است به اندلس. ( منتهی الارب ). و آن را قناطر الاندلس گویند. ( از معجم البلدان ).
قناطر. [ ق َ طِ ] ( اِخ ) موضعی است به سواد بغداد بناکرده نعمان بن منذر. ( منتهی الارب ).
قناطر. [ ق َ طِ ] (اِخ ) شهری است به اندلس . (منتهی الارب ). و آن را قناطر الاندلس گویند. (از معجم البلدان ).
قناطر. [ ق َ طِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه . (از منتهی الارب ). و آن را قناطر بنی دارا خوانند. (از معجم البلدان ). رجوع به قناطر حذیفه شود.
قناطر. [ ق َ طِ ] (ع اِ) ج ِ قنطرة. (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قنطرة شود.
قناطر. [ ق َ طِ ](اِخ ) موضعی است یا محله ای است به اصفهان . (منتهی الارب ). محله یا دهی است به اصفهان . (معجم البلدان ).
فرهنگ عمید
= قنطره
قنطره#NAME?
کلمات دیگر: