کلمه جو
صفحه اصلی

متعرف

فرهنگ فارسی

( اسم ) طلب کنند. چیزی بجهت شناختن آن . ۲ - جستجو کنند. گم شده . ۳ - سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد . جمع : متعرفین .

فرهنگ معین

(مُ تَ عَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - طلب کنندة چیزی به جهت شناختن آن . ۲ - جستجو - کنندة گم شده . ۳ - سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد.

لغت نامه دهخدا

متعرف. [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] ( ع ص ) آن که می خواهد و می جوید چیزهایی پنهانی را و آن که تجسس از معرفت می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که اعتراف می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعرف شود. || ( اصطلاح تصوف ) سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و به زودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط بازشناسد. رجوع به مصباح الهدایه ص 8 و نفحات الانس جامی ص 6 و فرهنگ فارسی معین شود.

فرهنگ عمید

جوینده و خواهندۀ چیزی برای شناختن آن.

پیشنهاد کاربران

طلب کننده


کلمات دیگر: