کدره
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(کَ رَ) [ ع . ] (اِمص .) تیرگی رنگ ، تیرگی .
لغت نامه دهخدا
کدرة. [ ک ُ رَ ]( ع اِمص ) تیرگی. کدورة. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تیرگی رنگ. ( ناظم الاطباء ).والکدرة فی اللون و الکدورة فی الماء و العین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به کَدَر شود.
کدرة. [ ک َ دَ رَ ]( ع اِ ) گل و لای حوض که به تک نشسته یا جامه غوک و مانند آن که بر روی آب باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). لجن. لای یا بزغسمه. || ابر تنک.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ابر رقیق. ( از اقرب الموارد ). کُدری. رجوع به کدری شود. || پاره ای از گل تراشه. ( منتهی الارب ). گل تراشه ضخیم. ( از اقرب الموارد ). || کلوخ کلان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || دسته دروده از زراعت. ج ، کَدَر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
کدرة. [ ک َ دَ رَ ](ع اِ) گل و لای حوض که به تک نشسته یا جامه ٔ غوک و مانند آن که بر روی آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لجن . لای یا بزغسمه . || ابر تنک .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ابر رقیق . (از اقرب الموارد). کُدری . رجوع به کدری شود. || پاره ای از گل تراشه . (منتهی الارب ). گل تراشه ٔ ضخیم . (از اقرب الموارد). || کلوخ کلان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دسته ٔ دروده از زراعت . ج ، کَدَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کدرة. [ ک ُ رَ ] (ع مص ) تیره شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کَدَر. کَدارَة. کُدور. کُدورَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.
کدرة. [ ک ُ رَ ](ع اِمص ) تیرگی . کدورة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیرگی رنگ . (ناظم الاطباء).والکدرة فی اللون و الکدورة فی الماء و العین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَدَر شود.
فرهنگ عمید
۲. تیرگی.