موضعی است تب ناک و منه المثل : هو آنس من حمی الغین یعنی او مانوس تر و شناخته تر از تب غین است .
غین
فرهنگ فارسی
موضعی است تب ناک و منه المثل : هو آنس من حمی الغین یعنی او مانوس تر و شناخته تر از تب غین است .
فرهنگ معین
(غَ یا غ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شوریدن دل . 2 - ابری شدن آسمان . 3 - (مص م .) مشغول کردن چیزی ذهن را. 4 - غلبه کردن شهوت بر دل کسی . 5 - (اِمص .) تشنه بودن .
(غَ ) (اِ. ) ۱ - بیست و دومین حرف از الفبای فارسی . ۲ - کنایه از بلبل : چون این حرف به حساب ابجد برابر با عدد ۱٠٠ می باشد و بلبل را نیز هزار یا هزاردستان خوانند.
(غَ) (اِ.) 1 - بیست و دومین حرف از الفبای فارسی . 2 - کنایه از بلبل : چون این حرف به حساب ابجد برابر با عدد 100 می باشد و بلبل را نیز هزار یا هزاردستان خوانند.
لغت نامه دهخدا
غین . (ع اِ) زرداب و ریم و جز آن که از مردار پالاید. غینة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فرهنگهای معتبر بمعنی مذکور تنها غینة آمده است .
غین . (ع ص ، اِ) ج ِ اَغیَن و غَیناء: له اشجار غین ؛ یعنی درختانی سبز و بلند دارد.(از اقرب الموارد). رجوع به اَغین َ و غَیناء شود.
ما همه عینیم گر شد نقش عین
بل همه عینیم ما بی میغ و غین.
غین . (اِخ ) موضعی است تب ناک . منه المثل : هو آنس من حمی الغین ؛ یعنی او مأنوس تر و شناخته تر از تب غین است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نام جایی است که بیماری تب در آنجا بسیار باشد. (از معجم البلدان ).
فرهنگ عمید
۱. (تصوف ) حجاب، پوشش.
۲. شوریدن دل، پراکنده دل شدن.
۳. (اسم ) میغ، ابر.
نام واج «غ».
۱. (تصوف) حجاب؛ پوشش.
۲. شوریدن دل؛ پراکندهدل شدن.
۳. (اسم) میغ؛ ابر.
پیشنهاد کاربران
غین بر وزن تین = آلت جنسی مرد را نیز گویند