سرپاس
فارسی به انگلیسی
brigadier-general (in the Police)
helmet
فرهنگ فارسی
فرمانده، پاسبان، سردسته نگهبانان، خود آهنی، کلاهخود، سپر
( صفت ) ۱ - رئیس شبانان . ۲ - رئیس محافظان . ۳ - پایور شهربانی برابر سرتیپ ارتش . توضیح این کلمه مدتی در زمان اعلیحضرت رضا شاه معمول و سپس متروک شد و اکنون بجای آن همان سرتیپ مستعمل است . ۴ - خد آهنی . ۵ - سپر .
( صفت ) ۱ - رئیس شبانان . ۲ - رئیس محافظان . ۳ - پایور شهربانی برابر سرتیپ ارتش . توضیح این کلمه مدتی در زمان اعلیحضرت رضا شاه معمول و سپس متروک شد و اکنون بجای آن همان سرتیپ مستعمل است . ۴ - خد آهنی . ۵ - سپر .
فرهنگ معین
( ~ . ) (اِمر. ) رییس پاسبانان ، سر دستة نگهبانان .
لغت نامه دهخدا
سرپاس. [ س َ ] ( اِ مرکب ) سردار شبانان و محافظان ، چه پاس بمعنی محافظ آمده است. ( برهان ). سردار پاسبانان. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) :
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه گوش بر بانگ سرپاس بود.
همه کوه در بانگ سرپاس بود.
در آن دیار که سرپاس بأس تو عسس است.
کمان ابر و بارانش الماس شد
سر و مغز پرباد سرپاس شد.
بر سر توهمی زند سرپاس.
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه گوش بر بانگ سرپاس بود.
فردوسی.
همه دست تابان ز الماس بودهمه کوه در بانگ سرپاس بود.
اسدی.
بجز خیال کسی شب روی نخواهد کرددر آن دیار که سرپاس بأس تو عسس است.
ابن یمین.
|| گرز گران سنگ. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ) : کمان ابر و بارانش الماس شد
سر و مغز پرباد سرپاس شد.
اسدی.
تو چگونه رهی که دست اجل بر سر توهمی زند سرپاس.
مسعودسعد.
|| در اواخر دوره سلطنت رضاشاه و اوایل سلطنت پهلوی دوم ، «سرپاس » به همردیف سرتیپ در تشکیلات شهربانی ( نظمیه ) اطلاق میشد و اینک مجدداً سرتیپ گفته میشود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). پایور شهربانی. نظیر سرتیپ ارتش. ( فرهنگستان ).فرهنگ عمید
۱. فرماندهِ پاسبانان، سردستۀ نگهبانان.
۲. [منسوخ]پایور شهربانی، برابر سرتیپ ارتش.
۳. (اسم ) [قدیمی] خود آهنی، کلاه خود.
۴. (اسم ) [قدیمی] سپر.
۲. [منسوخ]پایور شهربانی، برابر سرتیپ ارتش.
۳. (اسم ) [قدیمی] خود آهنی، کلاه خود.
۴. (اسم ) [قدیمی] سپر.
جدول کلمات
فرمانده پاسبانان, رئیس نگهبانان, سپر, کلاهخود
کلمات دیگر: