کلمه جو
صفحه اصلی

شوله

فرهنگ فارسی

( اسم ) یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند .
نام یکی از منازل قمر

فرهنگ معین

( ~ . ) (اِ. ) یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند.
(شَ یا شُ لَ ) (اِ. ) جای آشغال و خاکروبه در کوچه .

( ~ .) (اِ.) یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند.


(شَ یا شُ لَ) (اِ.) جای آشغال و خاکروبه در کوچه .


لغت نامه دهخدا

( شولة ) شولة. [ ش َ ل َ ] ( ع اِ ) دم یا نیش کژدم که دروا باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نام زنی گول داه ِ عدوان ، کانت تنصح لموالیها فتعود نصیحتها وبالاً علیهم لحمقها فقیل للنصیح الاحمق : انت شولة الناصحة. ( منتهی الارب ). نام کنیز گول بنی عدوان... ( از اقرب الموارد ). ناصح گول. ( ناظم الاطباء ). شولة العدوانیة؛ زن گول بنی عدوان. ( از البیان و التبیین ج 2 ص 178 ). || دو ستاره است از منازل قمر یقال لهما حُمَةالعقرب. ( منتهی الارب ). نام دو کوکب است روشن بر طرف ذنب عقرب ، بر موضع نیش ، میان ایشان مقدار بدستی است. و ماه او را بپوشاند و آن منزل نوزدهم است از قمر و او رقیب هقعه است. ( جهان دانش ص 121 ). منزل نوزدهم شولة ای نیش کژدم برآورده زیر بندهای دنبال. ( التفهیم ). نام منزل نوزدهم است از منازل بیست وشش قمر و آن دو ستاره است متقابل و روشن و آن را حُمَةالعقرب نیز گویند و از رباط اول است و آن از آخر قلب و پیش از نعایم است تا چهار درجه و هفده دقیقه و هشت ثانیه از قوس و نزد احکامیان منزلی سعداست آمیخته به نحوست. ( یادداشت مؤلف ) :
همه قلب وجود و شوله عصر
نعایم وار آتش خوار و ریمن.
خاقانی.
و رجوع به شوله شود.

شولة. [ ش َوِ ل َ ] ( ع اِ ) عَلَم است کژدم را. ( منتهی الارب ).
شوله. [ ش َ ل َ ] ( اِخ ) نام یکی از منازل قمر. ( برهان ). شولة :
خم شوله چو خم زلف جانان
مغرق گشته اندر لؤلؤ تر.
لبیبی ( ازتاج المآثر ).
هم شوله بود کو پس شوال زخم زد
بر تارک مبارک پور طغان یزک.
خاقانی.
رجوع به شولة شود.

شوله. [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] ( از ع ،اِ ) شولة. نیش عقرب که مرتفع باشد. ( فرهنگ نظام ).
- شوله فعل ؛ آزاردهنده. نیش زننده. که چون نیش عقرب نیش زند :
میزان حکمتی و ترا بر دل است زخم
زین شوله فعل عقربک شوم نشترک.
خاقانی.

شوله. [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] ( اِ ) یک توپ پارچه. ( برهان ). یک توپ پارچه که درویشان بجای پتو بکار برند. ( فرهنگ فارسی معین ). || تیر شهاب که روشناییی باشد که شبها در جانب آسمان از طرفی به طرف دیگر رود. ( برهان ). || شله : شوله ماش. شوله قلمکار. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شله شود. || چوله. جولا. || مزبله دان بود در کویها. ( فرهنگ اسدی ). سرگین دان و جای خاک و پلیدیها بود در محله و کویها که جمع کنند به یک جا. ( از اوبهی ). سرگین دان و جا و موضعی است در کوچه ها که خاکروبه و خلاشه و پلیدیها در آن ریزند. ( برهان ). جایی که در کوچه ها خاکستر و خاکروبه ریزند. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :

شوله . [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] (اِ) یک توپ پارچه . (برهان ). یک توپ پارچه که درویشان بجای پتو بکار برند. (فرهنگ فارسی معین ). || تیر شهاب که روشناییی باشد که شبها در جانب آسمان از طرفی به طرف دیگر رود. (برهان ). || شله : شوله ماش . شوله قلمکار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شله شود. || چوله . جولا. || مزبله دان بود در کویها. (فرهنگ اسدی ). سرگین دان و جای خاک و پلیدیها بود در محله و کویها که جمع کنند به یک جا. (از اوبهی ). سرگین دان و جا و موضعی است در کوچه ها که خاکروبه و خلاشه و پلیدیها در آن ریزند. (برهان ). جایی که در کوچه ها خاکستر و خاکروبه ریزند. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) :
هرگز تو به هیچ کس نشایی
بر سرت دو شوله خاک و سرگین .

شهید.


این دنیی غدار چه خواهی کردن
وین شوله ٔ پرخار چه خواهی کردن
آخر نه پلنگی تو نه خوکی نه سگی
این جیفه و مردار چه خواهی کردن .

عطار.


|| جایی را گویند که گرمابه بانان سرگین در آنجا خشک سازند. (برهان ).
- گوشوله ؛ در تداول گناباد خراسان بر مزبله دان و چاهک گرمابه اطلاق شود.

شوله . [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] (از ع ،اِ) شولة. نیش عقرب که مرتفع باشد. (فرهنگ نظام ).
- شوله فعل ؛ آزاردهنده . نیش زننده . که چون نیش عقرب نیش زند :
میزان حکمتی و ترا بر دل است زخم
زین شوله فعل عقربک شوم نشترک .

خاقانی .



شوله . [ ش َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از منازل قمر. (برهان ). شولة :
خم شوله چو خم زلف جانان
مغرق گشته اندر لؤلؤ تر.

لبیبی (ازتاج المآثر).


هم شوله بود کو پس شوال زخم زد
بر تارک مبارک پور طغان یزک .

خاقانی .


رجوع به شولة شود.

شولة. [ ش َ ل َ ] (ع اِ) دم یا نیش کژدم که دروا باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نام زنی گول داه ِ عدوان ، کانت تنصح لموالیها فتعود نصیحتها وبالاً علیهم لحمقها فقیل للنصیح الاحمق : انت شولة الناصحة. (منتهی الارب ). نام کنیز گول بنی عدوان ... (از اقرب الموارد). ناصح گول . (ناظم الاطباء). شولة العدوانیة؛ زن گول بنی عدوان . (از البیان و التبیین ج 2 ص 178). || دو ستاره است از منازل قمر یقال لهما حُمَةالعقرب . (منتهی الارب ). نام دو کوکب است روشن بر طرف ذنب عقرب ، بر موضع نیش ، میان ایشان مقدار بدستی است . و ماه او را بپوشاند و آن منزل نوزدهم است از قمر و او رقیب هقعه است . (جهان دانش ص 121). منزل نوزدهم شولة ای نیش کژدم برآورده زیر بندهای دنبال . (التفهیم ). نام منزل نوزدهم است از منازل بیست وشش قمر و آن دو ستاره است متقابل و روشن و آن را حُمَةالعقرب نیز گویند و از رباط اول است و آن از آخر قلب و پیش از نعایم است تا چهار درجه و هفده دقیقه و هشت ثانیه از قوس و نزد احکامیان منزلی سعداست آمیخته به نحوست . (یادداشت مؤلف ) :
همه قلب وجود و شوله ٔ عصر
نعایم وار آتش خوار و ریمن .

خاقانی .


و رجوع به شوله شود.

شولة. [ ش َوِ ل َ ] (ع اِ) عَلَم است کژدم را. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

جای ریختن خاک روبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر.

دانشنامه عمومی

نوعی غذا شبیه حلیم که در آن به جای گندم از انواع حبوبات استفاده می شود و در هنگام طبخ گوشت و حبوبات را کاملاً میکوبند(چمبه می زنند، به کوبیدن حلیم و شله درهنگام طبخ در مشهد چمبه زدن میگویند )، این غذا به عنوان نذری و در ایام خاص مانند محرم در مشهد پخته می شود.


شوله ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
شوله (املش)
شوله (کوهرنگ)
شوله، فرانسه

شوله (املش). شوله ، روستایی از توابع بخش رانکوه شهرستان املش در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان کجید قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۹ نفر (۱۱خانوار) بوده است.

شوله (کوهرنگ). شوله روستایی است در شهرستان کوهرنگ، بخش بازفت، استان چهارمحال و بختیاری.

دانشنامه آزاد فارسی

شَولِه (Shaula)
(یا: لاندا) دومین ستارۀ درخشانِ صورت فلکی عقرب یا کژدم. نام این ستاره از الشَولۀ عربی، به معنی نیش، اخذ شده است. این نام به موقعیت قرار گرفتن شوله در انتهای دُم عقرب، تقریباً در ۴۰ درجۀ جنوب استوای آسمانی، اشاره دارد. استوای آسمانی صفحه ای فرضی است که از امتداد دادن صفحۀ استوای زمین در فضا و تصویر کردن آن بر کرۀ آسمان حاصل می شود. شوله از خرداد تا شهریور، در سراسر نیمکرۀ جنوبی زمین و نیز در نیمکرۀ شمالی، تا حدود عرض های ۵۰ درجۀ شمالی، مشاهده می شود. ستاره هایی نظیر شوله، که با چشم غیرمسلح دیده می شوند، به کهکشان راه شیری تعلق دارند و اغلب بسیار درخشان یا به نسبت نزدیک اند. درخشندگی ذاتی یا کل برون داد نوری شوله را با قدر مطلق منهای۳.۵۲ بیان می کنند. ستاره های درخشان قدرهای کم و حتی منفی دارند. چنین قدری با برون داد نوری حدود ۲۱۰۰ برابر نور خورشید مطابقت دارد. شوله حدود ۳۳۰ سال نوری از زمین فاصله دارد. از این فاصله، شوله در آسمان شب زمین با قدر ظاهری متوسط۱.۶۲ نمایان می شود و به این ترتیب، یکی از ۳۰ ستارۀ درخشان از منظر زمین است. دمای سطحی شوله۲۰هزار درجۀ سانتی گراد و بیش از سه برابر دمای سطحی خورشید است. این دما به آن رنگ آبی ـ سفید می دهد. قطر آن حدود ۱۴میلیون کیلومتر و تقریباً ده برابر قطر خورشید است. شوله درخشان ترین نمونه از متغیرهای کمیاب، معروف به ستاره های بتا کلب اکبر، است. این رده از ستاره ها را به نام ستارۀ نمونۀ اصلی شان، ستارۀ بتا کلب اکبر، نامیده اند. بنابه نظر اخترشناسان، ستاره هایی نظیر بتا کلب اکبر و شوله تقریباً همۀ سوخت هیدروژن بخش مرکزی شان را مصرف کرده اند، و همین امر آن ها را ناپایدار ساخته، و به تپش های سریع واداشته است.

پیشنهاد کاربران

شوله نام قوم باستانی است که درچهارمحال وبختیاری است وطایفه از آن نیز وجوددارد

شول نام طایفه است که درچهارمحال وبختیاری است، مانند شول سرتیشنیز

شول طایفه قدیمی چهارمحال بختیاری است که درشوله وقسمتی از کیار بنام سرتیشنیز زندگی می کنند


کلمات دیگر: