کلمه جو
صفحه اصلی

لیتک

فرهنگ معین

(تَ ) (ص . ) ۱ - مفلس . ۲ - بی سر و پا و لات .

لغت نامه دهخدا

لیتک. [ ت َ ] ( اِ ) قسمی ترشی. لیته. ترشی نرم سائیده و مخلوط از انواع.

لیتک. [ ت َ ] ( ص )مفلس و بی سر و بی پا و بی خبر و پریشان. ( برهان ). شاید اماله لات و لوت است که با کاف تصغیر جمع کرده باشند. ( انجمن آرا ). || پسر ساده و غلام و کنیز مقبول و فربه و بداصل. ( برهان ). شاهد :
بی خرد لیتکی و بدخصلت
بی ادب مردکی و بی سامان.
سنائی.
آخر این لیتک کتابفروش
برسانید کار بنده به جان
بر همه مهتران فکنده رکاب
وز همه لیتکان کشیده سنان.
سنائی.
|| ( اِ ) فضله هر چیز را نیز گویند. ( برهان ).

لیتک . [ ت َ ] (اِ) قسمی ترشی . لیته . ترشی نرم سائیده و مخلوط از انواع .


لیتک . [ ت َ ] (ص )مفلس و بی سر و بی پا و بی خبر و پریشان . (برهان ). شاید اماله ٔ لات و لوت است که با کاف تصغیر جمع کرده باشند. (انجمن آرا). || پسر ساده و غلام و کنیز مقبول و فربه و بداصل . (برهان ). شاهد :
بی خرد لیتکی و بدخصلت
بی ادب مردکی و بی سامان .

سنائی .


آخر این لیتک کتابفروش
برسانید کار بنده به جان
بر همه مهتران فکنده رکاب
وز همه لیتکان کشیده سنان .

سنائی .


|| (اِ) فضله ٔ هر چیز را نیز گویند. (برهان ).

فرهنگ عمید

۱. مفلس.
۲. بی سروپا، لات.
۳. غلام، کنیز.

دانشنامه عمومی

لیتک (دهانه). لیتک (دهانه) یک دهانه برخوردی در ماه است.

نان محلی غرب هرمزگان



کلمات دیگر: