کلمه جو
صفحه اصلی

کرنجو

فرهنگ معین

(کَ رَ ) (اِ. ) کابوس ، بختک .

لغت نامه دهخدا

کرنجو. [ ک َ رَ ] ( اِ ) مرض کابوس است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). بمعنی کابوس است و آن سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد. ( برهان ). گرانی باشد که در خواب بر مردم افتد و آن را بتازی کابوس خوانند و به فارسی عبدالجنگ خوانند. ( فرهنگ اوبهی ). فربخک. ( جهانگیری ). سودائی و ثقلی است که در خواب بر مردم افتد. ( یادداشت مؤلف ) :
ز ناگه بار پیری بر من افتاد
چو بر خفته فتد ناگه کرنجو.
فرالاوی.
رجوع به کابوس شود.

کرنجو. [ ] ( اِ ) اسم هندی اکتمکت است. کرنج. کرنجوا. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.

کرنجو. [ ] (اِ) اسم هندی اکتمکت است . کرنج . کرنجوا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.


کرنجو. [ ک َ رَ ] (اِ) مرض کابوس است . (آنندراج ) (انجمن آرا). بمعنی کابوس است و آن سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد. (برهان ). گرانی باشد که در خواب بر مردم افتد و آن را بتازی کابوس خوانند و به فارسی عبدالجنگ خوانند. (فرهنگ اوبهی ). فربخک . (جهانگیری ). سودائی و ثقلی است که در خواب بر مردم افتد. (یادداشت مؤلف ) :
ز ناگه بار پیری بر من افتاد
چو بر خفته فتد ناگه کرنجو.

فرالاوی .


رجوع به کابوس شود.

فرهنگ عمید

کابوس، بختک: ز نا گه بار پیری بر من افتاد / چو بر خفته فتد نا گه کرنجو (فرالاوی: شاعران بی دیوان: ۴۲ ).


کلمات دیگر: