کلمه جو
صفحه اصلی

عیاذ

فارسی به انگلیسی

refuge


فرهنگ فارسی

پناه بردن، پناه گرفتن، ملجا، پناه، پناهگاهعیاذبالله:پناه برخدا
۱ - ( مصدر ) پناه بردن . ۲ - ( اسم ) پناه پناهگاه .

فرهنگ معین

(عِ یا عَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پناه بردن . ۲ - (اِ. ) پناه ، پناهگاه .

لغت نامه دهخدا

عیاذ. ( ع مص ) پناه بردن و اندخسیدن. ( از منتهی الارب ) ( ازآنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ملتجی گشتن و پناه بردن. ( از اقرب الموارد ). || چسبیدن به چیزی ولازم شدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ملازم گشتن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || بچه آوردن آهو ماده و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بچه آوردن آهو و شتر و اسب و هر ماده ای. ( ناظم الاطباء ). بتازگی بچه دار شدن آهو و جز آن. || اقامت کردن با کسی. ( از اقرب الموارد ). عَوذ. مَعاذ. مَعاذة. رجوع به عوذ و معاذ و معاذة شود.

عیاذ. ( ع اِ ) پناه. ( غیاث اللغات ) :
جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی
گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ.
منوچهری.
- عیاذاً باﷲ ؛ پناه بر خدا.( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) : اگر عیاذاً باﷲ از مخالفان قصدی باشد بر این جانب. ( تاریخ بیهقی ص 560 ). اگر عیاذاً باﷲ سستی کنید خلل افتد. ( تاریخ بیهقی ص 351 ). اگر عیاذاً باﷲ بر این جمله باشد و خداوند غائب ، کار سخت دراز گردد. ( تاریخ بیهقی ص 453 ). وعیاذاً باﷲ اگر بی باکی مکابره ای آرد... دست تدارک از تلافی آن قاصر ماند. ( سندبادنامه ص 89 ). و اگر عیاذاً باﷲ قضا رفت و خطا آمد به تدارک آن مشغول شود. ( گلستان سعدی ).
|| ( اِ ) پناه جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ملتجاء. ( اقرب الموارد ). || مرغ پناه گرفته در کوه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوزائیدگان از هر ماده ای.( ناظم الاطباء ). || هی فی عیاذها؛ آن ماده حیوان داخل در ده و پانزده روز پس از کره آوردن است.( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ).

عیاذ. (ع اِ) پناه . (غیاث اللغات ) :
جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی
گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ.

منوچهری .


- عیاذاً باﷲ ؛ پناه بر خدا.(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : اگر عیاذاً باﷲ از مخالفان قصدی باشد بر این جانب . (تاریخ بیهقی ص 560). اگر عیاذاً باﷲ سستی کنید خلل افتد. (تاریخ بیهقی ص 351). اگر عیاذاً باﷲ بر این جمله باشد و خداوند غائب ، کار سخت دراز گردد. (تاریخ بیهقی ص 453). وعیاذاً باﷲ اگر بی باکی مکابره ای آرد... دست تدارک از تلافی آن قاصر ماند. (سندبادنامه ص 89). و اگر عیاذاً باﷲ قضا رفت و خطا آمد به تدارک آن مشغول شود. (گلستان سعدی ).
|| (اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجاء. (اقرب الموارد). || مرغ پناه گرفته در کوه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوزائیدگان از هر ماده ای .(ناظم الاطباء). || هی فی عیاذها؛ آن ماده حیوان داخل در ده و پانزده روز پس از کره آوردن است .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).

عیاذ. (ع مص ) پناه بردن و اندخسیدن . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجی گشتن و پناه بردن . (از اقرب الموارد). || چسبیدن به چیزی ولازم شدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملازم گشتن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بچه آوردن آهو ماده و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچه آوردن آهو و شتر و اسب و هر ماده ای . (ناظم الاطباء). بتازگی بچه دار شدن آهو و جز آن . || اقامت کردن با کسی . (از اقرب الموارد). عَوذ. مَعاذ. مَعاذة. رجوع به عوذ و معاذ و معاذة شود.


فرهنگ عمید

۱. پناه بردن، پناه گرفتن.
۲. (اسم ) ملجٲ، پناه، پناهگاه.

جدول کلمات

پناهگاه


کلمات دیگر: