کلمه جو
صفحه اصلی

فروخت

فرهنگ فارسی

اسم مصدریامصدرمر م فروختن، فروش، مقابل خرید
۱ - فروش فروختن مقابل خرید . یا خرید و فروخت . خرید و فروش بیع و شری : اسباب خرید و فروخت مهیا داشتی .

فرهنگ معین

(فُ ) (مص مر. ) فروش ، فروختن . مق خرید.

لغت نامه دهخدا

فروخت. [ ف ُ ] ( مص مرخم ، اِمص ) مقابل خرید و ابتیاع. فروش. بیع. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پر از خورد و داد و خرید و فروخت
تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت.
فردوسی.
ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همی شارسان برفروخت.
فردوسی.
هرکه بخواهد برگیرد و خرید و فروخت در میان چکار دارد؟ ( تذکرة الاولیاء عطار ). رجوع به فروختن شود.

فرهنگ عمید

فروختن، فروش.

گویش اصفهانی

تکیه ای: bešherut
طاری: bešherât
طامه ای: boyhorut
طرقی: bešhörât
کشه ای: bešherât
نطنزی: bašhorut


پیشنهاد کاربران

مترادف : چیزی را به کسی در ازای چیزی داد.
فروش
متضاد : خرید


کلمات دیگر: