tunic, [from 'French' French tunic]
فرنج
فارسی به انگلیسی
blouse, coat, tunic
فرهنگ فارسی
نیم تنه نظامی
( اسم ) پیرامون دهان گرداگرد دهان .
افرنج . فرنگ
( اسم ) پیرامون دهان گرداگرد دهان .
افرنج . فرنگ
فرهنگ معین
(فِ رِ) (اِ.) نیم تنة نظامی .
(فُ رُ) (اِ.) پیرامون دهان ، گرداگرد دهان .
(فِ رِ ) (اِ. ) نیم تنة نظامی .
(فُ رُ ) (اِ. ) پیرامون دهان ، گرداگرد دهان .
(فُ رُ ) (اِ. ) پیرامون دهان ، گرداگرد دهان .
لغت نامه دهخدا
فرنج. [ ف ُ رُ ] ( اِ ) خرطوم. لفج. پوزه. ( یادداشت به خط مؤلف ).پیرامون و اطراف دهان. ( برهان ) ( اسدی ) :
سر فروبردم میان آبخور
از فرنج مَنْش خشم آمد مگر.
فرنج. [ ف ِ رَ ] ( اِخ ) افرنج. فرنگ. افرنجه. فرانسه. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرانسه شود.
سر فروبردم میان آبخور
از فرنج مَنْش خشم آمد مگر.
( از کلیله و دمنه رودکی ).
|| شاخ بزرگی که چون آن را ببرند شاخهای کوچک از اطراف آن برآید. ( برهان ).فرنج. [ ف ِ رَ ] ( اِخ ) افرنج. فرنگ. افرنجه. فرانسه. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرانسه شود.
فرنج . [ ف ِ رَ ] (اِخ ) افرنج . فرنگ . افرنجه . فرانسه . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرانسه شود.
فرنج . [ ف ُ رُ ] (اِ) خرطوم . لفج . پوزه . (یادداشت به خط مؤلف ).پیرامون و اطراف دهان . (برهان ) (اسدی ) :
سر فروبردم میان آبخور
از فرنج مَنْش خشم آمد مگر.
|| شاخ بزرگی که چون آن را ببرند شاخهای کوچک از اطراف آن برآید. (برهان ).
سر فروبردم میان آبخور
از فرنج مَنْش خشم آمد مگر.
(از کلیله و دمنه ٔ رودکی ).
|| شاخ بزرگی که چون آن را ببرند شاخهای کوچک از اطراف آن برآید. (برهان ).
فرهنگ عمید
فرهانج۱#NAME?
نیمتنۀ نظامی.
پوز#NAME?
نیم تنۀ نظامی.
= پوز
= فرهانج۱
= پوز
= فرهانج۱
پیشنهاد کاربران
طرح سفید بالای ناخن
کلمات دیگر: