کلمه جو
صفحه اصلی

فریاد خواندن

فرهنگ فارسی

فریاد کردن . فریاد کشیدن

فرهنگ معین

( ~ . خا دَ ) (مص ل . ) نک فریاد خواستن .

لغت نامه دهخدا

فریاد خواندن. [ ف َرْ خوا / خا دَ ] ( مص مرکب ) فریاد کردن. فریاد کشیدن. فریاد کردن. || کمک خواستن. دادخواهی کردن :
تظلم برآورد و فریاد خواند
که شفقت برافتاد و رحمت نماند.
سعدی.
شنیدم که در حبس چندی بماند
نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند.
سعدی.


کلمات دیگر: