کلمه جو
صفحه اصلی

لورک

فرهنگ فارسی

۱- کمان حلاجی کوچک . ۲- کمان حلاجی ( عموما ) . ۳- نوعی از تیر پیکان دار .
مصغر لور . تلفظی از لر

فرهنگ معین

(رَ ) (اِمصغ . ) کمان حلاجی .

لغت نامه دهخدا

لورک. [ رَ ] ( اِ ) کمان حلاجی. ( برهان ). کمان ندّاف. لور. ( جهانگیری ). کمانی که بدان پنبه را پاک و پاکیزه کنند. || نوعی از تیر پیکان دار. ( برهان ).

لورک. [ ل ُ رَ ] ( اِ مصغر ) مصغر لور، تلفظی از لُر. لرک : لورکی در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ میگفت : صراط از موی باریکتر باشد و از شمشیر تیزتر... لوری برخاست و گفت : مولانا! آنجا دارابزینی یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند، گفت : نی. گفت : پس نیک به ریش خویش میخندی که اگر مرغ شوی از آنجا نتوانی پریدن. ( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 158 ).

لورک . [ رَ ] (اِ) کمان حلاجی . (برهان ). کمان ندّاف . لور. (جهانگیری ). کمانی که بدان پنبه را پاک و پاکیزه کنند. || نوعی از تیر پیکان دار. (برهان ).


لورک . [ ل ُ رَ ] (اِ مصغر) مصغر لور، تلفظی از لُر. لرک : لورکی در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ میگفت : صراط از موی باریکتر باشد و از شمشیر تیزتر... لوری برخاست و گفت : مولانا! آنجا دارابزینی یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند، گفت : نی . گفت : پس نیک به ریش خویش میخندی که اگر مرغ شوی از آنجا نتوانی پریدن . (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 158).


فرهنگ عمید

کمان حلاجی.

پیشنهاد کاربران

لو رک. ( "ل" با آوای زبر، "و" با آوای زیر، "ر" با آوای زیر ) ، ( ا مرکب ) ، ( زبان مازنی ) ، پاروک خرد آهنی بود و به اندازه ۱۰ تا ۱۵ سانتیمتر که برای خراشیدن و پاک کردن مواد غذایی که ته دیک چسبیده بود استفاده میشد.

لورک ( Lurk ) :به کاربرانی که تنها به مشاهده ی محتوا و دیدگاه ها می پردازند و نظری نمی دهند یا محتوایی تولید نمی کنند، لورک گفته می شود. تخمین زده می شود تنها یک درصد فعالان وب به تولید محتوا می پردازند.


کلمات دیگر: