( صفت ) زن بد کاره فاحشه .
شلف
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(شَ لْ ) (ص . ) زن بدکاره ، فاحشه .
لغت نامه دهخدا
شلف. [ ش َ ] ( ص ، اِ ) زن فاحشه و بدکار. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). زن بدکار و همانا شلفیه از این مأخوذ است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). زن بدکار و فاحشه. روسپی. ( فرهنگ جهانگیری ) :
ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف
سبلت به دست آن جلب کس فروش شنگ.
کنده و شلف آرزو برند و خرانبار.
شلف. [ ش َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است نزدیک تعز که تختگاه یمن است و در آن ده مسجدی است قدیم بنا کرده نبی ( ص ). ( منتهی الارب ).
ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف
سبلت به دست آن جلب کس فروش شنگ.
سوزنی.
آنکه ز حمدان خوشگوار و لطیفش کنده و شلف آرزو برند و خرانبار.
سوزنی.
|| مصاحب بد و اوباش. ( ناظم الاطباء ).شلف. [ ش َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است نزدیک تعز که تختگاه یمن است و در آن ده مسجدی است قدیم بنا کرده نبی ( ص ). ( منتهی الارب ).
شلف . [ ش َ ] (ص ، اِ) زن فاحشه و بدکار. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). زن بدکار و همانا شلفیه از این مأخوذ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). زن بدکار و فاحشه . روسپی . (فرهنگ جهانگیری ) :
ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف
سبلت به دست آن جلب کس فروش شنگ .
آنکه ز حمدان خوشگوار و لطیفش
کنده و شلف آرزو برند و خرانبار.
|| مصاحب بد و اوباش . (ناظم الاطباء).
ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف
سبلت به دست آن جلب کس فروش شنگ .
سوزنی .
آنکه ز حمدان خوشگوار و لطیفش
کنده و شلف آرزو برند و خرانبار.
سوزنی .
|| مصاحب بد و اوباش . (ناظم الاطباء).
شلف . [ ش َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است نزدیک تعز که تختگاه یمن است و در آن ده مسجدی است قدیم بنا کرده ٔ نبی (ص ). (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
زن بدکار، فاحشه.
دانشنامه عمومی
شلف (به عربی: الشلف) یک شهر در الجزایر است که در استان الشلف واقع شده است. شلف ۱۷۸٬۶۱۶ نفر جمعیت دارد و ۱۱۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای الجزایر
فهرست شهرهای الجزایر
wiki: شلف
گویش مازنی
/shelf/ خمیده – درخت خمیده
خمیده – درخت خمیده
پیشنهاد کاربران
عمل غربالکردن کتب در کتابخانه ها ( رف خوانی )
کلمات دیگر: