فروزاندن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(فُ دَ )(مص م . )= فروزانیدن : روشن کردن ، درخشان کردن .
فرهنگ عمید
روشن کردن، درخشان ساختن.
پیشنهاد کاربران
فروزاندن. فُ رُ دَ ( بن واژه = مص ) روشن کردن. درخشاندن. افروختن.
الــهی از آن نـور گـیتی فـروز
شب ها تفی را فـروزان چو روز هاتفی خرجردی
فروزان طلعت صبح سعادت
معنبر طرات شام قریبان فروغی
همایون نسخه ی صنع الهی
فروزان شمسه ی ایوان شاهی محتشم
بگویم مثالی از این عشق سوزان مولوی
یکی آتشی در نهـانم فــروزان
الــهی از آن نـور گـیتی فـروز
شب ها تفی را فـروزان چو روز هاتفی خرجردی
فروزان طلعت صبح سعادت
معنبر طرات شام قریبان فروغی
همایون نسخه ی صنع الهی
فروزان شمسه ی ایوان شاهی محتشم
بگویم مثالی از این عشق سوزان مولوی
یکی آتشی در نهـانم فــروزان
کلمات دیگر: