کلمه جو
صفحه اصلی

فرهست

فرهنگ معین

(فَ هَ ) [ په . ] = فرهیست : ۱ - (ص . ) بسیار، زیاد. ۲ - (اِ. ) سحر، جادو.

لغت نامه دهخدا

فرهست. [ ف َ هََ ] ( اِ ) در زبان پهلوی فرهست صیغه تفضیلی از فره به معنی بسیار، و خود به معنی بیشتر است. صادق هدایت در مجله موسیقی آن را پازند فرایست و به معنی فراوانتر دانسته است. ( از حاشیه برهان چ معین ). || جادویی و سحر. ( آنندراج ) ( برهان ) :
نیست را هست کند تنبل او
هست را نیست کند فرهستش.
ابونصر مرغزی.

فرهنگ عمید

سِحر، جادو: نیست را هست کند تُنبُل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی: شاعران بی دیوان: ۲۷۱ ).


کلمات دیگر: