کلمه جو
صفحه اصلی

بطریرک

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱- نامی که در عهد عتیق بنخستین روسای خاندان اطلاق میشده . ۲- کشیش درج. اول مسیحیت بطریرخ .

لغت نامه دهخدا

بطریرک. [ ب َ ری رَ ] ( معرب ، اِ ) بطرک. از یونانی پاتریارشس . بمعنی رئیس آباء مرکب از پتریا ( اهل و کسان پدر ) و ارش ( رأس ، اول ). ( تفسیر الالفاظ الدخیلة فی اللغة العربیة چ مصر 1932 م. ) لاتینی پاتریارشا . نامی که در عهد عتیق به نخستین رؤسای خاندان اطلاق میشد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). در نزدنصارا رئیس رؤسای اساقفه. ( اقرب الموارد ). نخستین اسقف نزد یونانیها و قبطی ها. ( دزی ج 1 ص 94 ). || در نزد یهود بمعنی عالم ، معرب از یونانی پاتیرارخوس و معنی آن پدر رئیس. || لقب رؤسای خاندانها قبل از طوفان. || لقب ابراهیم و اسحاق و یعقوب. ج ، بطارکه ، بطاریک. ( اقرب الموارد ).

دانشنامه آزاد فارسی



کلمات دیگر: