کلمه جو
صفحه اصلی

مستهتر

فرهنگ فارسی

صاحب چیزهای باطل و هیچکاره

لغت نامه دهخدا

مستهتر. [ م ُ ت َ ت ِ ] ( ع ص ) پیروی کننده از هوای خود که به کرده خویش اهمیت ندهد. || عقل بشده از کلانسالی. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استهتار شود.

مستهتر. [ م ُ ت َ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استهتار. صاحب چیزهای باطل و هیچکاره. ( منتهی الارب ). بسیار اباطیل. کثیرالاباطیل. ( از اقرب الموارد ). || مستهتر به ؛ حریص نسبت به چیزی که جز آن نگوید ونکند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استهتار شود.

مستهتر. [ م ُ ت َ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استهتار. صاحب چیزهای باطل و هیچکاره . (منتهی الارب ). بسیار اباطیل . کثیرالاباطیل . (از اقرب الموارد). || مستهتر به ؛ حریص نسبت به چیزی که جز آن نگوید ونکند. (از اقرب الموارد). و رجوع به استهتار شود.


مستهتر. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) پیروی کننده از هوای خود که به کرده ٔ خویش اهمیت ندهد. || عقل بشده از کلانسالی . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهتار شود.


پیشنهاد کاربران

شیفته کاری بودن


کلمات دیگر: