کلمه جو
صفحه اصلی

کارده

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان چولائی خانه مشهد

لغت نامه دهخدا

کارده . [ ] (اِخ ) نام پلی در بیجانکر (هند). (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 626).


کارده . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. 43هزارگزی شمال خاوری مشهد، دوهزارگزی باختر راه مشهد به کلات . دامنه و معتدل است . سکنه 349 تن . رودخانه دارد ومحصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کارده . [ دُ ] (اِ) دهن کارده ، دهن الکاذی . (دزی ج 2 ص 434).


کارده. [ دُ ] ( اِ ) دهن کارده ، دهن الکاذی. ( دزی ج 2 ص 434 ).

کارده. [ ] ( اِخ ) نام پلی در بیجانکر ( هند ). ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 626 ).

کارده. [ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد. 43هزارگزی شمال خاوری مشهد، دوهزارگزی باختر راه مشهد به کلات. دامنه و معتدل است. سکنه 349 تن. رودخانه دارد ومحصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

کارده، روستایی در دهستان کارده بخش مرکزی شهرستان مشهد استان خراسان رضوی ایران است.در حاشیه این روستا سد بتنی دو قوسی کارده نیز قرار دارد که بر روی رودخانه کارده احداث شده است.
کارده (سد)
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۴۵۵ نفر (در ۱۳۵ خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

کاردِه
رودخانه ای فصلی در استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد، با طول ۶۶ کیلومتر. از کوه های هزارمسجد، واقع در شمال مشهد، سرچشمه می گیرد و در ۱۵ کیلومتری شمال غربی مشهد به کشف رود می ریزد. میانگین آبدهی سالانۀ آن ۳۳میلیون متر مکعب است.


کلمات دیگر: