کلمه جو
صفحه اصلی

ادمک

فارسی به انگلیسی

mannequin, dummy, effigy, form, lay figure, manikin or mannikin, robot, toy-man, automaton, little fellow, pupil of the eye, pupli of the eye

فارسی به عربی

دمیة , دمیت العرض , کاریکاتیر

مترادف و متضاد

dummy (اسم)
ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ

homunculus (اسم)
کوتوله، ادمک، گورزاد، ادم خرد

robot (اسم)
دستگاه خودکار، ادم مکانیکی، ادمک، ادممصنوعی، ادم ماشینی

caricature (اسم)
کاریکاتور، ادمک

manikin (اسم)
ادمک، مانکن، ادم کوتاه قد

فرهنگ فارسی

( آدمک ) ( اسم ) ۱ - آدم کوچک انسان کوچک ۲ - پیکری کوچک که بشکل انسان درست کنند .
شکل آدمی که نقش کنند
آدم کوچک، پیکروهیکل کوچک که بشکل آدمی درست کنند

فرهنگ معین

( آدمک ) (دَ مَ ) (اِمصغ . ) ۱ - آدم کوچک . ۲ - مترسک .

لغت نامه دهخدا

( آدمک ) آدمک. [ دَ م َ ] ( اِ مصغر ) لعبت اطفال که غالباً از چوب سازند. || شکل آدمی که نقش کنند.

فرهنگ عمید

( آدمک ) ۱. آدم کوچک.
۲. پیکر و هیکل کوچک که به شکل آدمی درست کنند.

دانشنامه عمومی

آدمک. آدمک به یکی از موارد زیر اشاره دارد:
آدمک (فیلم ۱۳۵۰)، فیلمی به کارگردانی و نویسندگی خسرو هریتاش
آدمک (فیلم ۱۳۸۰)، فیلمی به کارگردانی و نویسندگی حمیدرضا هوشمند
آدمک ها، فیلمی به کارگردانی و نویسندگی علی قوی تن

گویش مازنی

( آدمک ) /aademak/ مترسک

پیشنهاد کاربران

حرف "ک" در کلمه آدمک رامی توان کاف تحقیر هم گرفت. در این صورت می توان آدمک رابه معنی آدم پست وحقیر به کار برد.
تا نظر دیگر عزیزان چه باشد


کلمات دیگر: