کلمه جو
صفحه اصلی

هوازی

فارسی به انگلیسی

aerobic, aerobe

aerobic


مترادف و متضاد

aerobic (صفت)
هوایی، هوازی

فرهنگ فارسی

۱- ناگاه ناگهان غفلتا: داود علیه السلام پس آن مرغ بر بام شد تا مرو را بگیرد آن مرغ زاستر پرید داود ازپس او ز استر شد هوازی نگاه کرد زن او ریارا بدید برهنه بر سر حوض ایستادهاند سرای خویش و خویشتن را همی بشست . ۲ - ( صفت ) ناگهانی : بهمانی هوازی شاد گردم زبند رنج و غم آزاد گردم . ( فرخی )
زیست کننده در هوا این ترکیب اخیرا در کتاب های زیست شناسی بمعنی هر موجودی که برای ادامه زندگی نیازمند هوا باشد بکار رفته است

فرهنگ معین

(هَ ) (ق . ) ناگاه ، ناگهان .

لغت نامه دهخدا

هوازی. [ هََ / هَِ ] ( ق ) بیکبار. ناگاه. ( برهان ) :
مردمان از خرد سخن گویند
تو هوازی حدیث غاب کنی.
رودکی.
هوازی برآمد برم آن نگار
مرا تنگ بگرفت اندر کنار.
آغاجی.
هوازی مرا گوید آن شکرین لب
که ای شاعراندر سخن ژرف بنگر.
فرخی.
به مهمان هوازی شاد گردم
ز دست رنج و غم آزاد گردم.
فرخی ( از سروری ).
هوازی جهان پهلوان را بدید
که در سایه گل همی مل کشید.
اسدی.
او مرا شیرین چو جان است و گرامی چون سخن
از جهان و جان هوازی کس ندارد دست باز.
قطران.
خزینه ی ْ علم فرقان است اگر نه بر هوایی تو
که بردت پس هوازی ، جز هوا، زی شعر اهوازی ؟
ناصرخسرو.
|| ( اِ ) بارگاه. ( برهان ). در این معنی ظاهراً مصحف هواری است یا به عکس. رجوع به هواری شود.

هوازی. [ هََ ] ( نف مرکب ) زیست کننده در هوا. این ترکیب اخیراً در کتاب های زیست شناسی به معنی هر موجودی که برای ادامه زندگی نیازمند هوا باشد به کار رفته است.

هوازی . [ هََ ] (نف مرکب ) زیست کننده در هوا. این ترکیب اخیراً در کتاب های زیست شناسی به معنی هر موجودی که برای ادامه ٔ زندگی نیازمند هوا باشد به کار رفته است .


هوازی . [ هََ / هَِ ] (ق ) بیکبار. ناگاه . (برهان ) :
مردمان از خرد سخن گویند
تو هوازی حدیث غاب کنی .

رودکی .


هوازی برآمد برم آن نگار
مرا تنگ بگرفت اندر کنار.

آغاجی .


هوازی مرا گوید آن شکرین لب
که ای شاعراندر سخن ژرف بنگر.

فرخی .


به مهمان هوازی شاد گردم
ز دست رنج و غم آزاد گردم .

فرخی (از سروری ).


هوازی جهان پهلوان را بدید
که در سایه ٔ گل همی مل کشید.

اسدی .


او مرا شیرین چو جان است و گرامی چون سخن
از جهان و جان هوازی کس ندارد دست باز.

قطران .


خزینه ی ْ علم فرقان است اگر نه بر هوایی تو
که بردت پس هوازی ، جز هوا، زی شعر اهوازی ؟

ناصرخسرو.


|| (اِ) بارگاه . (برهان ). در این معنی ظاهراً مصحف هواری است یا به عکس . رجوع به هواری شود.

فرهنگ عمید

ناگاه؛ ناگهان؛ بی‌خبر؛ غفلتاً: ◻︎ به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی: ۴۵۳).


موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد.


ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً: به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی: ۴۵۳ ).
موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

هَوازی (aerobic)
در زیست شناسی، صفت موجوداتی که برای بقا به اکسیژن نیاز دارند. همۀ گیاهان و جانوران و بسیاری از موجودات ذره بینی هوازی اند. این موجودات با استفاده از اکسیژن، معمولاً محلول در آب، طی فرآیندی، معروف به تنفس هوازی، انرژی مولکول های مواد غذایی، ازجمله گلوکز، را آزاد می کنند. اکسیژن برای شکستن قندها و تبدیل آن ها به دی اکسید کربن و آب، و آزادساختن انرژی به کار می رود. انرژی برای پیشبرد فرآیندهای بسیاری در یاخته لازم است. واکنش های هوازی در همۀ یاخته ها رخ می دهند و به تشکیل مولکول های غنی تر از انرژی اِی تی پی می انجامد. این مولکول برای پیشبرد فرآیندهای سوخت و ساز یاخته مصرف می شود. بیشتر موجودات هوازی در غیاب اکسیژن می میرند، اما برخی موجودات و یاخته ها، ازجمله یاخته های بافت ماهیچه ای، مدت کوتاهی به شکل بی هوازی به فعالیت خود ادامه می دهند. گروه دیگری از موجودات ذره بینی، نظیر بعضی باکتری ها، مخمرها و انگل های داخلی، بدون اکسیژن زندگی می کنند و از این رو آن ها را بی هوازی می خوانند.

فرهنگستان زبان و ادب

{aerobe} [زیست شناسی-میکرب شناسی] ریزاندامگانی که در حضور اکسیژن قادر به زندگی و رشد است
{aerobic} [مهندسی محیط زیست و انرژی] ویژگی موجودی که در شرایط هوازیستی به رشد و بقا ادامه دهد

واژه نامه بختیاریکا

باد کمن

پیشنهاد کاربران

بابا ابن مسخره بازی چیه با لغت معنی کردنتون

ورزش هوازی که به آن کاردیو یا ایروبیک می گویند ورزشی است که در آن خون با اکسیژن بالا به وسیله قلب پمپاژ می شود تا اکسیژن به تمام عضلات در حال فعالیت برسد.


کلمات دیگر: