کلمه جو
صفحه اصلی

همکام

فرهنگ فارسی

مربوط به همکامی


لغت نامه دهخدا

هم کام. [ هََ ] ( ص مرکب ) هم آرزو. دو تن که یک مراد خواهند :
دلاَّرام او بود و هم کام او
همیشه به لب داشتی نام او.
فردوسی.

فرهنگ عمید

هم آرزو، دو نفر که یک مراد و مقصود داشته باشند.

فرهنگستان زبان و ادب

{syngamous, syngamic} [زیست شناسی] مربوط به همکامی

پیشنهاد کاربران

کار نامه



کلمات دیگر: