کلمه جو
صفحه اصلی

اهل مروت

فرهنگ فارسی

جوانمرد . با گذشت

لغت نامه دهخدا

اهل مروت.[ اَ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوانمرد. باگذشت. بامروت : آنکه به خمول راضی گردد... نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ).


کلمات دیگر: