کلمه جو
صفحه اصلی

مثفل

فرهنگ فارسی

طعام را با شیر خوردن

لغت نامه دهخدا

مثفل . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) شراب که دُردگین شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). و رجوع به اثفال شود.


مثفل. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) شراب که دُردگین شود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ). و رجوع به اثفال شود.

مثفل. [ م ُ ث َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) آنکه طعام را باشیر خورد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کسی که شیر را با طعام خورد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مثفل . [ م ُ ث َف ْ ف ِ ] (ع ص ) آنکه طعام را باشیر خورد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که شیر را با طعام خورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: