کلمه جو
صفحه اصلی

نشابور

فرهنگ فارسی

نام یکی از شهرستانهای تابع استان خراسان که محدود است : از طرف شمال به کوههای بینالود از مغرب به شهرستان سبزوار از مشرق به شهرستان کاشمر. هوای شهرستان نیشابور نسبت به پستی و بلندی در شمال و جنوب آن متفاوت است . قرائ و قصباتی که در کوه و دره های بینالود واقع شده اند سردسیر لیکن دهستان عشق آباد که در جنوب این شهرستان قرار دارد گرمسیر است . راه شوسه طهران و مشهد از مرکز شهرستان نیشابور میگذرد. راه آهن طهران مشهد نیز در جنوب شهر و به موازات راه شوسه است . شهرستان نیشابور چهار دهستان دارد که شامل ۶۳۴ ده میشود و مجموع سکنه این شهرستان بموجب سرشماری آبان سال ۱۳۵۵ بالغ بر ۲۶۴۷٠۷ تن میباشد .
نام نوائی است از موسیقی و نام شعبه ای است از نوا که به نواشابور مشهور است . مقامی باشد از موسیقی .

لغت نامه دهخدا

نشابور. [ ن ِ ] ( اِ ) نام نوائی است از موسیقی و نام شعبه ای است از نوا که به نواشابور مشهور است. ( انجمن آرا ). مقامی باشد از موسیقی. ( جهانگیری ). رجوع به نشاپور و نشابورک و نیشابورک شود.

نشابور. [ ن ِ ] ( اِخ ) نشاپور. نیشابور. نسابور. نیسابور. نیشاپور. شهری است در استان خراسان. رجوع به نیشابور شود :
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشبه او را نه عدد بودو نه مرّه.
رودکی.
نشابور بزرگترین شهری است اندر خراسان و بسیارخواسته تر، یک فرسنگ اندر یک فرسنگ است و بسیارمردم است و جای بازرگانان است و مستقر سپاه سالاران است ، و او را قهندز است و ربض است و شهرستان است و بیشتر آب این شهر از چشمه هاست که اندر زمین بیاورده اند، و از وی جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه ، و او را ناحیتی است جدا و آن سیزده روستاست و چهار خان. ( حدود العالم ).
شهر گرگان نماند با گرگین
نه نشابور ماند با شاپور.
ناصرخسرو.
حبذا شهر نشابور که در ملک خدای
گر بهشت است همین است وگرنه خود نیست.
انوری.
زآن بوحنیفه مرتبت و شافعی مقام
چون مصر و کوفه بود نشابور ز احترام.
خاقانی.
من که خاقانیم ار آب نشابور به چشم
بنگرم صورت سحبان به خراسان یابم.
خاقانی.
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد.
خاقانی.

نشابور. [ ن ِ ] (اِ) نام نوائی است از موسیقی و نام شعبه ای است از نوا که به نواشابور مشهور است . (انجمن آرا). مقامی باشد از موسیقی . (جهانگیری ). رجوع به نشاپور و نشابورک و نیشابورک شود.


نشابور. [ ن ِ ] (اِخ ) نشاپور. نیشابور. نسابور. نیسابور. نیشاپور. شهری است در استان خراسان . رجوع به نیشابور شود :
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشبه ٔ او را نه عدد بودو نه مرّه .

رودکی .


نشابور بزرگترین شهری است اندر خراسان و بسیارخواسته تر، یک فرسنگ اندر یک فرسنگ است و بسیارمردم است و جای بازرگانان است و مستقر سپاه سالاران است ، و او را قهندز است و ربض است و شهرستان است و بیشتر آب این شهر از چشمه هاست که اندر زمین بیاورده اند، و از وی جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه ، و او را ناحیتی است جدا و آن سیزده روستاست و چهار خان . (حدود العالم ).
شهر گرگان نماند با گرگین
نه نشابور ماند با شاپور.

ناصرخسرو.


حبذا شهر نشابور که در ملک خدای
گر بهشت است همین است وگرنه خود نیست .

انوری .


زآن بوحنیفه مرتبت و شافعی مقام
چون مصر و کوفه بود نشابور ز احترام .

خاقانی .


من که خاقانیم ار آب نشابور به چشم
بنگرم صورت سحبان به خراسان یابم .

خاقانی .


از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد.

خاقانی .




کلمات دیگر: