کلمه جو
صفحه اصلی

مثقف

عربی به فارسی

کتابي , غير متداول , لفظ قلم , پرورده , تربيت شده , مهذب , تحصيل کرده , باسواد , اديب


عقلا ني , ذهني , فکري , خردمند , روشنفکر


فرهنگ فارسی

نیزه راشت کننده

لغت نامه دهخدا

مثقف . [ م ُ ث َق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) نیزه ٔ راست کرده . (مهذب الاسماء).نیزه در عرف شعرا. مُثَقَّفَة. (از اقرب الموارد).


مثقف . [ م ُ ث َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آنکه نیزه راست کند. (مهذب الاسماء). آنکه راست کند نیزه را به ثِقاف و ثقاف آنچه نیزه و تیر را به وی راست کنند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


مثقف. [ م ُ ث َق ْ ق ِ ] ( ع ص ) آنکه نیزه راست کند. ( مهذب الاسماء ). آنکه راست کند نیزه را به ثِقاف و ثقاف آنچه نیزه و تیر را به وی راست کنند. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

مثقف. [ م ُ ث َق ْ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) نیزه راست کرده. ( مهذب الاسماء ).نیزه در عرف شعرا. مُثَقَّفَة. ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: