کلمه جو
صفحه اصلی

کشیک کشیدن

فارسی به انگلیسی

to watch, to keep watch, to guard

فرهنگ فارسی

نوبت داری کردن . پاسداری کردن

لغت نامه دهخدا

کشیک کشیدن. [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت داری کردن. پاسداری کردن. قراولی دادن. کشیک دادن. ( یادداشت مؤلف ). || منتظر بودن. مترصد بودن. ( یادداشت مؤلف ). کمین ساختن. گوش داشتن.


کلمات دیگر: