کلمه جو
صفحه اصلی

نشاه

فرهنگ فارسی

محمد صالح بن میرزا مومن سمرقندی متلخص به نشاه از شعرای قرن یازدهم است .

لغت نامه دهخدا

( نشاة ) نشاة. [ ن َ ] ( ع اِ ) درخت نوخاسته خرما. ( ناظم الاطباء ).

نشأت. [ ن َ ءَ ] ( اِخ ) سلیمان ( خواجه... افندی ) متخلص به نشأت از متأخران شعرای عثمانی است ، زبان فارسی می دانسته و به سال 1222 هَ. ق. درگذشته است. رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود.
نشأه. [ ن َءَ / ءِ ] ( از ع ، اِ ) نشئه. نشوه. کیف و حالی که براثر استعمال مسکر یا مخدری به شخص معتاد دست دهد.

نشأه. [ ن َ ءَ ] ( اِخ ) زین العابدین ( میرزا... ) مشهدی به روایت مؤلف صبح گلشن از اولاد جهانشاه ترکمان است ، در اصفهان تحصیل ریاضیات کرده مدتی مستوفی خالصه مازندران بوده ، اواخر عمرش را در تبریز گذرانده و همانجا به سال 1208 درگذشته است. آذر و حزین نام او را عبدالرزاق ثبت کرده اند. او راست :
نشأه محنت دیده داند قدر محنت دیده را
هیچ نعمت بهتر از معشوق عاشق پیشه نیست.
زخم تیغ تو به مشتاق ستم بخشد جان
می کنم شکوه ز شمشیر تو تا جانی هست
نی همین روز بود حال من آشفته چو زلف
شب هم از بخت سیه خواب پریشانی هست.
رجوع به صبح گلشن ص 517 و مطلعالشمس ج 2 ص 448 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4576 و اسماء المؤلفین و آثارالمصنفین ج 1 ص 568 و فرهنگ سخنوران ص 601 و تذکره ٔحزین ص 124 و آتشکده آذر ص 430 شود.

نشأه. [ ن َ ءَ ] ( اِخ ) عبدالرزاق ( میرزا... ) رجوع به ماده قبلی شود.

نشأه. [ ن َ ءَ ]( اِخ ) محمد صالح ( میرزا... )بن میرزا مؤمن سمرقندی متخلص به نشاءة از شعرای قرن یازدهم است. او راست :
قدت بالاکند قدر قبای شهریاری را
لبت شیرین کند بر تلخکامان زهر خواری را
به قصد آنکه گردد رام من وحشی غزال من
چو دام آورده ام در کف عنان خاکساری را.
از تذکره نصرآبادی ص 439 و تذکره صبح گلشن ص 518 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 601.

نشاة. [ ن َ ] (ع اِ) درخت نوخاسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء).


پیشنهاد کاربران

محیط، فضا


کلمات دیگر: