کلمه جو
صفحه اصلی

کظ

فرهنگ فارسی

زحمت دادن پری طعام شکم کسی را بطوری که از جهت پری طاقت نفس کشیدن و دم زدن برای او نماند.

لغت نامه دهخدا

کظ. [ ک َظظ ] ( ع ص ) مرد رنج دیده و سختی کشیده از کار و درمانده در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- رجل کظلظ ؛ مرد سخت دشوارخوی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کظ. [ک َظظ ] ( ع مص ) زحمت دادن پری طعام شکم کس را بطوری که از جهت پری طاقت نفس کشیدن و دم زدن برای او نماند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

کظ. [ ک َظظ ] (ع ص ) مرد رنج دیده و سختی کشیده از کار و درمانده در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- رجل کظلظ ؛ مرد سخت دشوارخوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کظ. [ک َظظ ] (ع مص ) زحمت دادن پری طعام شکم کس را بطوری که از جهت پری طاقت نفس کشیدن و دم زدن برای او نماند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: