کلمه جو
صفحه اصلی

مجاهرت

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - با کسی روبرو جنگ کردن . ۲ - دشمنی کردن . ۳ - دشنام دادن . ۴ - آواز بلند کردن . ۵ - آشکار کردن .

لغت نامه دهخدا

مجاهرت. [ م ُ هََ / هَِ رَ ] ( ع مص ) مجاهرة. دشمنی کردن : ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292 ). || آشکار کردن. و رجوع به مجاهرة شود.
- به عصیان یا به کلمه عصیان مجاهرت کردن ( نمودن ) ؛ نافرمانی و گردنکشی را آشکار کردن. علم نافرمانی و طغیان برافراشتن : تا جوابهای عنیف داد و به کلمه عصیان مجاهرت کرد و به مثال حضرت التفات ننمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 58 ). هر دو روی به مرو نهادند و به عصیان مجاهرت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 79 ). به عصیان مجاهرت کرد و به حکم آنکه عرصه خراسان خالی یافت به نیشابور رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 173 ). در آرزوی شططو خلاف ، شمشیر برکشیدند و به عصیان سلطان مجاهرت نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 205 و 206 ).
- مجاهرت به عصیان ؛ آشکارا نافرمانی کردن. علم طغیان برافراشتن : مجاهرت او به عصیان پیش سلطان روشن گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342 ). و رجوع به ترکیب بعد شود.

مجاهرة. [ م ُ هََ رَ ] ( ع مص ) مجاهرت. رویاروی جنگ کردن. ( المصادر زوزنی ). با کسی رویاروی جنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || رویاروی دشنام دادن. ( المصادر زوزنی ). دشنام دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به آواز بلند خواندن. ( المصادر زوزنی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). با آواز خواندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آشکارا کردن. ( ترجمان القرآن ص 86 ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دشمنی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آشکارا کردن دشمنی را با کسی. جِهار. || چیره شدن برقوم در کار. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مجاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (ع مص ) مجاهرة. دشمنی کردن : ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). || آشکار کردن . و رجوع به مجاهرة شود.
- به عصیان یا به کلمه ٔ عصیان مجاهرت کردن (نمودن ) ؛ نافرمانی و گردنکشی را آشکار کردن . علم نافرمانی و طغیان برافراشتن : تا جوابهای عنیف داد و به کلمه ٔ عصیان مجاهرت کرد و به مثال حضرت التفات ننمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 58). هر دو روی به مرو نهادند و به عصیان مجاهرت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 79). به عصیان مجاهرت کرد و به حکم آنکه عرصه ٔ خراسان خالی یافت به نیشابور رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 173). در آرزوی شططو خلاف ، شمشیر برکشیدند و به عصیان سلطان مجاهرت نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 205 و 206).
- مجاهرت به عصیان ؛ آشکارا نافرمانی کردن . علم طغیان برافراشتن : مجاهرت او به عصیان پیش سلطان روشن گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). و رجوع به ترکیب بعد شود.



کلمات دیگر: