علامت گذاشته شده . علامتی که برای تعیین مرز و سر حد می گذارند . یا نام ذکر کرده . دختری که او را نشان کرده اند .
نشان کرده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نشان کرده. [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) علامت گذاشته شده. علامتی که برای تعیین مرز و سرحد می گذارند :
همی راند با لشکر رزم ساز
که پیکار جوید ابا خوشنواز
نشانی که بهرام یل کرده بود
ز پستی بلندی برآورده بود
نوشته یکی عهد شاهنشهان
که از ترک و ایرانیان در جهان
کسی ز این نشان هیچ برنگذرد...
چو پیروز شیر اوژن آنجا رسید
نشان کرده شاه ایران بدید.
همی راند با لشکر رزم ساز
که پیکار جوید ابا خوشنواز
نشانی که بهرام یل کرده بود
ز پستی بلندی برآورده بود
نوشته یکی عهد شاهنشهان
که از ترک و ایرانیان در جهان
کسی ز این نشان هیچ برنگذرد...
چو پیروز شیر اوژن آنجا رسید
نشان کرده شاه ایران بدید.
فردوسی.
|| نام زد کرده. دختری که او را نشان کرده اند.کلمات دیگر: