خوانده شده و خوانا و قابل خواندن .
مقرو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مقرؤ. [ م َ رُءْ ] (ع ص ) مقرو. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مقرؤ. [ م َ رُءْ ] ( ع ص ) مقرو. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده بعد شود.
مقرو. [ م َ رُوو ] ( ع ص ) خوانده شده و خوانا و قابل خواندن. مقرؤ. ( ناظم الاطباء ). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقْری . ( از اقرب الموارد ). خوانا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مقرو. [ م َ رُوو ] ( ع ص ) خوانده شده و خوانا و قابل خواندن. مقرؤ. ( ناظم الاطباء ). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقْری . ( از اقرب الموارد ). خوانا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مقرو. [ م َ رُوو ] (ع ص ) خوانده شده و خوانا و قابل خواندن . مقرؤ. (ناظم الاطباء). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقْری ّ. (از اقرب الموارد). خوانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
قرائت شده، خوانده شده.
کلمات دیگر: