کلمه جو
صفحه اصلی

ملکیت


مترادف ملکیت : تصاحب، تملک، مالکیت

فارسی به انگلیسی

ownership

مترادف و متضاد

تصاحب، تملک، مالکیت


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ملک بودن توضیح رابطه ایست مشروع میان مالک و مملوک یا ملک . این رابطه دراصطلاح امری مشکک و قابل شدت و ضعف است و بحسب مراتب مذکور بمالکیت عین و مالکیت منافع و حق انتفاع تعدد پیدا میکند . در مالکیت کامل مالک حق هر گونه انتفاع اعم از انتقال و انتفاع و اسقاط و اتلاف ملک را - جز آنچه بموجب قانون شده - دارا می باشد .

فرهنگ معین

(مِ یَّ ) [ ع . ] (مص جع . ) ملک بودن (رابطه ای است مشروع میان مالک و مملوک و ملک ).

لغت نامه دهخدا

ملکیت. [ م َ ل َ کی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، فرشتگی و مانا به فرشته. ( ناظم الاطباء ). فرشته بودن. خوی و صفات فرشتگان داشتن : همچنان که آن کیمیا که گوهر آدمی را از خساست بهیمیت به صفا و نفاست ملکیت رساند... هم دشوار بود و هر کسی نداند. ( کیمیای سعادت ). هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید، ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 100 ).

ملکیت. [ م ِ کی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، مالکیت. تصرف و تملک. ( از ناظم الاطباء ) : از ملک بیرون است و تصدق است بر مسکینان در راه خدا و حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318 ). باید که طریق تصرفات صاحب در هرچه موسوم بود به سمت ملکیت او الا ما حرم اﷲ مفتوح و مسلوک دارد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 240 ). اهل حقیقت بواسطه آنکه جمله اشیاء را در تصرف و ملکیت مالک الملک بینند امکان حوالت مالکیت با غیرروا ندارند. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 375 ). || ( اصطلاح حقوق ) رابطه ای است حقوقی بین شخص و چیز مادی ( جاندار یا بی جان و منقول یا غیرمنقول ) یا توابعچیز مادی ( مانند منافع خانه یا اتومبیل ) که به موجب این رابطه علی الاصول حق همه گونه بهره برداری از آن چیز را دارد مگر اموری که قانون استثنا کرده باشد . ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). || حقیقت. ( ناظم الاطباء ).

ملکیة. [ م َ ل َ کی ی َ ] ( ع ص نسبی ) تأنیث مَلَکی. ( اقرب الموارد ). رجوع به ملکی شود.

ملکیت . [ م َ ل َ کی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، فرشتگی و مانا به فرشته . (ناظم الاطباء). فرشته بودن . خوی و صفات فرشتگان داشتن : همچنان که آن کیمیا که گوهر آدمی را از خساست بهیمیت به صفا و نفاست ملکیت رساند... هم دشوار بود و هر کسی نداند. (کیمیای سعادت ). هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید، ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 100).


ملکیت . [ م ِ کی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، مالکیت . تصرف و تملک . (از ناظم الاطباء) : از ملک بیرون است و تصدق است بر مسکینان در راه خدا و حرام است بر من آنکه برگردد همه ٔ آن یا بعضی از آن به ملکیت من . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). باید که طریق تصرفات صاحب در هرچه موسوم بود به سمت ملکیت او الا ما حرم اﷲ مفتوح و مسلوک دارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 240). اهل حقیقت بواسطه ٔ آنکه جمله ٔ اشیاء را در تصرف و ملکیت مالک الملک بینند امکان حوالت مالکیت با غیرروا ندارند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 375). || (اصطلاح حقوق ) رابطه ای است حقوقی بین شخص و چیز مادی (جاندار یا بی جان و منقول یا غیرمنقول ) یا توابعچیز مادی (مانند منافع خانه یا اتومبیل ) که به موجب این رابطه علی الاصول حق همه گونه بهره برداری از آن چیز را دارد مگر اموری که قانون استثنا کرده باشد . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). || حقیقت . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

حق تصرف، استعمال، انتفاع، و انتقال که شخص در ملک خود و چیزی که متعلق به اوست در حدود مقررات قانون دارد.


کلمات دیگر: