کلمه جو
صفحه اصلی

همسری

فارسی به انگلیسی

fellowship, companionship, emulation, marriage


marriage


companionship, fellowship, rivalry, emulation, marriage

فرهنگ فارسی

۱- هم قدیهم قد و قامتی . ۲ - همشانی همرتبگی . ۳ - نظیر بودن قرین بودن . ۴ - شوهر بازوجه بودن .
صمیمیت محرم بودن .

لغت نامه دهخدا

همسری. [ هََ س َ ] ( حامص مرکب ) برابری و مساوات. ( آنندراج ) :
شیربیابان را با مرد جنگ
همسری و همبری و شرکت است.
ناصرخسرو.
نی زرّ خالصی ؟ ز پی همسری جو
موقوف حکم پله وشاهین چه مانده ای ؟
خاقانی.
برون آرش از دعوی همسری
کز این پایه دارا کند سروری.
نظامی.
درخت کدو تا نه بس روزگار
کند دعوی همسری با چنار.
نظامی.
سران را گوش بر مالش نهاده
مرا در همسری بالش نهاده.
نظامی.
نحس شاگردی که با استاد خویش
همسری آغازد و آید به پیش.
مولوی.
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند.
مولوی.
- همسری جستن ؛ خود را برتر از دیگری دیدن ، یا کوشش برای برابر شدن با کسی :
کسی کاو با من اندر علم و حکمت همسری جوید
همی خواهد که گِل بر آفتاب روشن انداید.
ناصرخسرو.
|| زناشویی.ازدواج :
پذیرفت شاهنشه از مادرش
نهاد افسر همسری بر سرش.
نظامی.


کلمات دیگر: