روشنايي سيمابي , نور سفيد دادن , افروختگي , پرتو افکني
اناره
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
روشن کردن، روشن شدن، آشکارگشتن، تابان شدن ، شکوفه کردن درخت
۱ - ( مصدر ) روشن کردن . ۲ - ( مصدر ) روشن شدن تابان گردیدن . ۳ - آشکار گشتن . ۴ - شکوفه کردن (درخت ).
روشن شدن . یا روشن کردن جای و جز آن . یا گل کردن درخت . شکوفه آوردن درخت .
۱ - ( مصدر ) روشن کردن . ۲ - ( مصدر ) روشن شدن تابان گردیدن . ۳ - آشکار گشتن . ۴ - شکوفه کردن (درخت ).
روشن شدن . یا روشن کردن جای و جز آن . یا گل کردن درخت . شکوفه آوردن درخت .
فرهنگ معین
(اِ رِ یا رَ ) [ ع . انارة ] ۱ - (مص م . ) روشن کردن . ۲ - (مص ل . ) روشن شدن . ۳ - آشکار گشتن . ۴ - شکوفه کردن .
لغت نامه دهخدا
اناره. [ اِ رَ ] ( ع = انارة، مص ) مأخوذ از تازی ، روشن شدن. ( مصادر زوزنی ). || روشن کردن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). اضائه. تبیین. ایضاح. ( یادداشت مؤلف ). || جامه را علم زدن. ( مصادر زوزنی ). جامه را علم کردن. || شکوفه بیاوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به انارة و انارت شود.
انارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) روشن شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی ) :
انارةالعقل مکسوف بطوع هوی
و عقل عاصی الهوی یزداد تنویراً.
|| روشن کردن جای و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روشن کردن . (از اقرب الموارد). (آنندراج ) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی ). || گل کردن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شکوفه آوردن درخت . (از اقرب الموارد). || خوبروی شدن . || آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) . || بانگ برزدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || علم و نگار کردن در جامه ، گویند انار الثوب و چنین است هناره مانند اراقه و هراقه . (از منتهی الارب ). نگارین کردن جامه را. (ناظم الاطباء). جامه را علم کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) . و رجوع به اناره و انارت شود.
- اناراﷲبرهانه ، اناراﷲبراهینهم ؛ رجوع بهمین مواد شود.
انارةالعقل مکسوف بطوع هوی
و عقل عاصی الهوی یزداد تنویراً.
؟
|| روشن کردن جای و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روشن کردن . (از اقرب الموارد). (آنندراج ) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی ). || گل کردن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شکوفه آوردن درخت . (از اقرب الموارد). || خوبروی شدن . || آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) . || بانگ برزدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || علم و نگار کردن در جامه ، گویند انار الثوب و چنین است هناره مانند اراقه و هراقه . (از منتهی الارب ). نگارین کردن جامه را. (ناظم الاطباء). جامه را علم کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) . و رجوع به اناره و انارت شود.
- اناراﷲبرهانه ، اناراﷲبراهینهم ؛ رجوع بهمین مواد شود.
فرهنگ عمید
۱. روشن کردن.
۲. روشن شدن، تابان شدن.
۳. آشکار گشتن.
۴. شکوفه کردن درخت.
۲. روشن شدن، تابان شدن.
۳. آشکار گشتن.
۴. شکوفه کردن درخت.
کلمات دیگر: