کلمه جو
صفحه اصلی

ملتقی

عربی به فارسی

امدگاه , وعده گاه , پاتوق , ميعاد , قرار ملا قات گذاشتن


فرهنگ فارسی

محل تلاقی، جای بهم رسیدن، جای دیدارکردن
( اسم ) دیدار کننده ملاقات کننده .

فرهنگ معین

(مُ تَ قا ) [ ع . ] (اِ. ) محل تلاقی ، جای به هم رسیدن .
(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) دیدار کننده ، ملاقات کننده .

(مُ تَ قا) [ ع . ] (اِ.) محل تلاقی ، جای به هم رسیدن .


(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) دیدار کننده ، ملاقات کننده .


لغت نامه دهخدا

ملتقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دیدارکننده و همدیگر را دیدارکننده . (آنندراج ). آنکه دیدار می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به التقاء شود.


ملتقی. [ م ُ ت َ قا ] ( ع اِ ) جای به هم رسیدن دو چیز و جای وصل. ( غیاث ) ( آنندراج ). جای به هم رسیدن. ( ناظم الاطباء ). نقطه اتصال. خط اتصال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ملتقا شود. || جایی که دو نهر به هم داخل می گردند. ( ناظم الاطباء ). || جایی که دو دریا به هم می رسند مانند بوغاز اسلامبول که در آنجا دریای سپید و دریای سیاه به هم می رسند. ( ناظم الاطباء ). مجمعالبحرین . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

ملتقی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) دیدارکننده و همدیگر را دیدارکننده. ( آنندراج ). آنکه دیدار می کند دیگری را. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به التقاء شود.

ملتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع اِ) جای به هم رسیدن دو چیز و جای وصل . (غیاث ) (آنندراج ). جای به هم رسیدن . (ناظم الاطباء). نقطه ٔ اتصال . خط اتصال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملتقا شود. || جایی که دو نهر به هم داخل می گردند. (ناظم الاطباء). || جایی که دو دریا به هم می رسند مانند بوغاز اسلامبول که در آنجا دریای سپید و دریای سیاه به هم می رسند. (ناظم الاطباء). مجمعالبحرین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


دانشنامه عمومی

محل دیدار، جای به هم رسیدن دو چیز، محل تلاقی.


پیشنهاد کاربران

این واژه علاوه بر دلالت به محل و جای برخورد یا به هم رسیدن دو نفر ( یا دو چیز ) ، به زمان برخورد یا تلاقی هم دلالت دارد


کلمات دیگر: