کلمه جو
صفحه اصلی

ملهی

عربی به فارسی

ميکده , ميخانه , کاباره , شادخانه


فرهنگ فارسی

آلت لهو، ملاهی جمع
( اسم صفت ) ۱ - آنکه بازی دهد . ۲ - مسخره بذله گوی مقلد .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ص . ) ۱ - آن که بازی می دهد. ۲ - بذله گوی ، مقلد.

لغت نامه دهخدا

ملهی. [ م َ ها ] ( ع اِ ) لهو. ( اقرب الموارد ). لهو. بازی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || زمان لهو. ( از اقرب الموارد ). || بازی گاه. ( دهار ). جای لهو. ( از اقرب الموارد ). جای بازی. مَلعَب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || موضع اقامت : هذا ملهی القوم. ( از اقرب الموارد ). || جای دیگدان : هذا ملهی الاثافی. ( از اقرب الموارد ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

ملهی. [ م ِ ها ] ( ع اِ ) آلت لهو وبازی. ج ، ملاهی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

ملهی. [ م ُ ] ( ع ص ) غافل کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) || در بازی آرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به الهاء شود. || مقلد و بذله گوی و مسخره و آنکه بازی می دهد. ( ناظم الاطباء ).

ملهی . [ م َ ها ] (ع اِ) لهو. (اقرب الموارد). لهو. بازی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || زمان لهو. (از اقرب الموارد). || بازی گاه . (دهار). جای لهو. (از اقرب الموارد). جای بازی . مَلعَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || موضع اقامت : هذا ملهی القوم . (از اقرب الموارد). || جای دیگدان : هذا ملهی الاثافی . (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ملهی . [ م ِ ها ] (ع اِ) آلت لهو وبازی . ج ، ملاهی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


ملهی . [ م ُ ] (ع ص ) غافل کننده . (غیاث ) (آنندراج ) || در بازی آرنده . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به الهاء شود. || مقلد و بذله گوی و مسخره و آنکه بازی می دهد. (ناظم الاطباء).


پیشنهاد کاربران

سرگرمی، بازی


کلمات دیگر: