کلمه جو
صفحه اصلی

ممالات

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ممالة ] ۱ - (مص م . ) کمک کردن . ۲ - (اِمص . ) یاری ، کمک .

لغت نامه دهخدا

ممالات. [ م ُ ] ( ع مص ) یاری کردن. کمک کردن. ممالاة. || ( اِمص ) یارمندی. یاری. مساعدت : ایلک خان به بخارا آمد و از سر مخادعت و مماکرت با عبدالملک طریق موالات و ممالات پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). روی به استقبال رکاب او آوردند و از صدق موالات و ممالات در ربقه طاعت... او منتظم گشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 85 ). ابوعلی حموله از جانب نصربن الحسن بن فیروزان و ممالات او با قابوس ناایمن بود. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی صص 263 - 264 ). و رجوع به ممالاة شود.

ممالاة. [ م ُ ] ( ع مص ) یارمندی نمودن بر کاری. ( منتهی الارب ) ( صراح ). مساعدت. ( از اقرب الموارد ). معاونت. ( مصادر زوزنی ). یاری کردن.

ممالات . [ م ُ ] (ع مص ) یاری کردن . کمک کردن . ممالاة. || (اِمص ) یارمندی . یاری . مساعدت : ایلک خان به بخارا آمد و از سر مخادعت و مماکرت با عبدالملک طریق موالات و ممالات پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). روی به استقبال رکاب او آوردند و از صدق موالات و ممالات در ربقه ٔ طاعت ... او منتظم گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 85). ابوعلی حموله از جانب نصربن الحسن بن فیروزان و ممالات او با قابوس ناایمن بود. (ترجمه ٔتاریخ یمینی صص 263 - 264). و رجوع به ممالاة شود.



کلمات دیگر: