امشاسپند
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
در دین زرتشتی بهفت فرشته ارجمند و مقرب اطلاق می شود : بهمن اردیبهشت شهریور اسپندارمذ خرداد امرداد . در آغاز پیدایش آیین زرتشت در راس این شش سپنتامینو ( خرد مقدس ) قرار داشت بعد ها بجای او اهورا مزدا را قرار دادند و گاه نیز بجای اهورا مزدا سروش را جای داده اند . رک. هریک از اسامی مذکور .
امشاسفند:فرشته، ملک، درکیش زرتشتی عنوان شش فرشته بزرگ درجه اول(بهمن، اردی بهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد، امرداد )
امشاسفند:فرشته، ملک، درکیش زرتشتی عنوان شش فرشته بزرگ درجه اول(بهمن، اردی بهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد، امرداد )
فرهنگ معین
(اَ مِ پَ ) ( اِ. ) = امشاسفند: هر یک از هفت فرشته آیین زردشتی : بهمن ، اردیبهشت ، شهریور، اسپندارمذ، خرداد، امرداد که در رأس آن ها اهورمزدا قرار دارد.
لغت نامه دهخدا
امشاسپند. [ اَ پ َ ] ( اِ ) فرشته و ملک. ( برهان قاطع ) ( آنندراج )( انجمن آرا ). امشاسپند در اوستا اَمِشَه سپَتَه آمده ، مرکب است از دو جزء، جزء اول «اَمشه » نیز مرکب است از «اَ» علامت نفی و مشه از ریشه مَر بمعنی مردن. جزء دوم سپنته یعنی مقدس مجموعاً بمعنی «جاودان مقدس » است. شماره امشاسپندان یا «مهین فرشتگان » هفت است که نام شش تای آنها در ضمن ماههای دوازده گانه کنونی مندرج است : وهومن = بهمن. اشه وهیشته = اردیبهشت. خشئره وائیریه = شهریور. سپنته ارمئیتی = سپندارمذ. هئوروتات = خرداد. امرتات = امرداد. در آغازپیدایش مزدیسنا، در رأس این شش ، سپنتامینیو ( خرد مقدس ) قرار داشته است بعدها بجای او اهورمزدا را گذاشتند و گاه نیز بجای اهورمزدا سروش را قرار دادند. در گاتها که قدیمترین قسمت اوستاست نام امشاسپندان بکرات ذکر شده است. هریک از امشاسپندان مظهر یکی از صفات اهورمزدا میباشد و حتی بوجهی شاعرانه بهریک از این مظاهر صفات الهی ، پاسبانی و حفظ قسمتی از عالم هستی سپرده شده است تا در تحت امر خالق عالم بکار پردازند. در نظر گایگر آلمانی شش نام فوق ، شش مفهوم مجرد اخلاقی را میرسانند. در فرهنگهای پارسی امشاسپند، امشاسفند، امهوسپند و امهوسفند آمده است. دو نام اول مبدل همان امشاسپنته اوستایی است و دو نام اخیر از ( امهرسپنت یا امهرسپند ) پهلوی مأخوذ است که توسط کتب زرتشت بهرام بمؤلفان فرهنگها رسیده است. فرهنگ نویسان این واژه ها را بمعنی «فرشته و ملک و سروش » گرفته اند. ( از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی دکتر معین صص 157-158 ) :
ز امشاسپند آنکه بگزیده تر
بنزدیک یزدان پسندیده تر.
زرتشت بهرام پژدو ( از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 158 ).
ز امشاسپند آنکه بگزیده تر
بنزدیک یزدان پسندیده تر.
زرتشت بهرام پژدو ( از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 158 ).
فرهنگ عمید
در آیین زردشتی، هریک از شش یا هشت فرشتۀ بزرگ درجۀ اول (بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد، و امرداد، و گاه سپنتامینو ) که هرکدام مظهری از صفات اهورامزدا یا مٲمور ادارۀ بخشی از کارهای جهان هستند.
دانشنامه آزاد فارسی
اَمْشاسْپَند
(در اوستای متأخر: اَمِشَ اِسْپَنْتَه به معنای نامیرای مقدس یا فزاینده) عنوان شش تن از مِهین ایزدان یا مینویان مقرّب درگاه اهورامزدا در دین زردشتی. این مینویان، بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد و اَمرداد هستند که با اهورامزدا تشکیل هفت امشاسپند می دهند. امشاسپندان یاران اهورامزدا در ادارۀ جهان هستند و در بهشت بر تختی زرین می نشینند. اهورمزدا، که خود برترین امشاسپند است، در بالا سرِ امشاسپندان قرار می گیرد؛ سه امشاسپند مذّکر، یعنی بهمن ، اردیبهشت و شهریور، در سمت راست و سه امشاسپند مؤنث ، یعنی اسپندارمذ، خرداد و امرداد، در سمت چپ اهورامزدا هستند. سروش که گاه هفتمین امشاسپند محسوب می شود، در پیش روی می ایستد.
(در اوستای متأخر: اَمِشَ اِسْپَنْتَه به معنای نامیرای مقدس یا فزاینده) عنوان شش تن از مِهین ایزدان یا مینویان مقرّب درگاه اهورامزدا در دین زردشتی. این مینویان، بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد و اَمرداد هستند که با اهورامزدا تشکیل هفت امشاسپند می دهند. امشاسپندان یاران اهورامزدا در ادارۀ جهان هستند و در بهشت بر تختی زرین می نشینند. اهورمزدا، که خود برترین امشاسپند است، در بالا سرِ امشاسپندان قرار می گیرد؛ سه امشاسپند مذّکر، یعنی بهمن ، اردیبهشت و شهریور، در سمت راست و سه امشاسپند مؤنث ، یعنی اسپندارمذ، خرداد و امرداد، در سمت چپ اهورامزدا هستند. سروش که گاه هفتمین امشاسپند محسوب می شود، در پیش روی می ایستد.
wikijoo: امشاسپند
پیشنهاد کاربران
واژه امشاسپند از دو سیلاب و یا دو هجا ساخته شده است که میتوان آنرا به شکل زیر تجزیه و از هم جدا نمود:
امشا سپند. حرف سین که بصورت پیشوند به واژه پند چسبیده است ، نشانه جمع می باشد یعنی پندها.
امشا مخفف امشاه بوده و میتوان آنرا بصورت عام شاه نوشت. لذا امشاسپند در اصل و ریشه به معنای پند های عام شاه. شاه اشاره به پادشاه زمینی نیست بلکه عام شاه اشاره به پادشاه عام یعنی خداوند یا اهورا مزدا دارد.
واژه " سپندا مینیو " به معنای خرد مقدس نیست بلکه به معنای " پند های معنوی " می باشد.
اهورامزدا را میتوان بصورت زیر نوشت : آهو را مَزِدا
حرف الف باکلاه یا" آ " مخفف آغاز و منشاء و مبداء و هو نام خداوند است به زبان قوم یهود. مَزِدا معانی مختلفی دارد. یکی اشاره به این حقیقت است که " هو " زاده نشده است و دیگری اینکه چیزی از او زاده نگردیده است. قوم یهود پیش از پیدایش مسیح علاوه بر اینکه انسان را مخلوق خداوند می پنداشتند بلکه انسان را فرزند خداوند می پنداشتند و این پنداشت با پیدایش مسیح به واقعیت پیوست. مریم عذرا مادر مسیح روی همین باور بنیادی قوم یهود فرزند خودرا فرزند خداوند میدانست. سِمیرا همسر نَمرود فرمانروای بابل باستان پدر فرزند خودرا نمرود نمی دانست بلکه خورشید. مادر اسکندر مقدونی فیلیپ را پدر اصلی اسکندر نمی دانست بلکه اورا فرزند زِئوس ( از اوست ) سر خدای خدایان یونان باستان میدانست. مادر کوروش قبل از تولد فرزندش در حین خواب شبانه در یک روئیا دیده بود که نهالی در بر او روییده شد و به یک درخت عظیم تبدیل گردید و روی شاخه های آن پرندگان آشیانه زدند و از میوه های فراوان آن تغذیه می نمودند و حیوانات زیادی از خنکی سایه آن استفاده میکردند .
به زبان عامیانه تر " آهو را مزدا " شاید پندی به شکارچیان بوده باشد که آهوی بی زبان و بی آزار را شکار نکنند.
بهر حال این احتمال میرود که زرتشت و یا اندیشمندان ایرانی ماقبل زرتشت به حقیقت مراتب وجودی هفتگانه انسان و طبیعت و کیهان پی برده بوده باشند و از آنجاییکه با نوسانات کیهانی ( نظریه مه بانگ در علم کیهان شناسی عصر جدید ) آشنائی نداشته اند و همچنین به سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه واقف نگردیده اند، لذا نتوانسته اند آن اندیشه نیکو را به روشنی تبیین نمایند و آنرا شرح دهند. همانطور که هندوان باستان با اندیشه نیک زنجیره تولد و مرگ آشنا گردیده بودند و به همان علت عدم آشنایی با نوسانات کیهانی و متعاقب آن تسلسل تولد و مرگ کیهان، نتوانسته اند که آن اندیشه را به روشنی تبیین نمایند و روند آنرا از طریق ناصحیح حلول روان بیان داشته اند. اندیشه نیک افلاطون در بررسی فلسفی علت غریزه شناخت در وجود انسان که عبارت بود از اینکه روان انسان قبل از ترک و خروج از عالم بیکران ایده ها دارای شناخت کامل از حقایق ماورایی بوده است و پس از ورود به عالم محدود و متناهی محسوسات و تعلق گرفتن به نطفه در لحظه بسته شدن در رحم مادر ، تمامی آن شناخت را به علت تنگی قفس مادی نطفه به دست فراموشی سپرده است و اشتیاق فطری انسان در جست جوی دست یابی به حقیقت و شناخت در طول زندگی ، همان میل به یاد آوری دانش فراموش شده می باشد. زرتشت آرزوی دست یابی به زندگی جاودانه را در سر می پرورانده است و در قالب یک دعا در پیشگاه اهورامزدا خدای نیکی ها از او میخواهد که به حق نیکویی کیهان، آرزوی جاودانگی اورا از طریق نوسازی جهان بر آورده نماید. امروز از دیدگاه علمی میتوان به احتمال قوی و نزدیک به حقیقت باور و اعتقاد داشت که این آرزو بر آورده میشود و اندیشه های نیکو که در بالا به آنها بطور اختصار اشاره شد، حقیقت دارند. اما نه از طریق حلول روان و پریدن جان از تن و جدای روان از بدن و ایاب و ذهاب یا آمد و رفت آن بین دو عالم ایده ها و محسوسات و نه از طریق قبض و جدایی موقت نفس یا روح دینی در حین خواب های شبانه و سرانجام جدایی کامل آن در لحظه فرا رسیدن اجل مرگ و پوشیده شدن در یک بدن لطیف و ظریف و نازک و نامرئی روحی ( از جنس ابریشم چینی ) و یا به قول حکیمان دینی با یک قالب مثالی و سپس به همراه ملک الموت یا فرشته مرگ هجرت به عالم برزخ و الا آخر. بلکه از طریق وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات انبساط و انقباض کیهانی و مجموعا به امر خداوند متعال و در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش از پیش طراحی شده . و آنهم بطور همزمان و در دو جهت مخالف و در دو نوع از جهان های بی شمار ؛ یکی روی پله کان نزولی و دیگری روی نرده بان صعودی. حرکت و سفر نزولی و صعودی خلقت و آفرینش روی جاده قوسی شکل صورت نمی پذیرند بلکه پله وار و آنهم نه به معنای پایین آمدن و بالا رفتن فیزیکی بلکه تغییر و تحول از حالتی به حالت دیگر یا ظهور پی یا پی مراتب هفتگانه وجودی عالم غیب پشت سر همدیگر. امیدوارم سر خواننده گرامی را به درد نیاورده باشم . در صورت علاقه بیشتر به این موضوع میتوان در همین سایت ارزشمند به بحث های دیگر از قبیل هفت عالم، ازل و ابد، زمان و مکان، بیزمانی و بیمکانی ، حضرات خمس، ماده و روح و روان و جان، معاد و قیامت، گرانش کوانتایی ، فرمول تخیلی عشق، هم سنخی علت و معلول، مه بانگ، بیگ بنگ، برهان نظم و قاطیقوریاس!! و خیلی بحث های دیگر مراجعه نمود.
امشا سپند. حرف سین که بصورت پیشوند به واژه پند چسبیده است ، نشانه جمع می باشد یعنی پندها.
امشا مخفف امشاه بوده و میتوان آنرا بصورت عام شاه نوشت. لذا امشاسپند در اصل و ریشه به معنای پند های عام شاه. شاه اشاره به پادشاه زمینی نیست بلکه عام شاه اشاره به پادشاه عام یعنی خداوند یا اهورا مزدا دارد.
واژه " سپندا مینیو " به معنای خرد مقدس نیست بلکه به معنای " پند های معنوی " می باشد.
اهورامزدا را میتوان بصورت زیر نوشت : آهو را مَزِدا
حرف الف باکلاه یا" آ " مخفف آغاز و منشاء و مبداء و هو نام خداوند است به زبان قوم یهود. مَزِدا معانی مختلفی دارد. یکی اشاره به این حقیقت است که " هو " زاده نشده است و دیگری اینکه چیزی از او زاده نگردیده است. قوم یهود پیش از پیدایش مسیح علاوه بر اینکه انسان را مخلوق خداوند می پنداشتند بلکه انسان را فرزند خداوند می پنداشتند و این پنداشت با پیدایش مسیح به واقعیت پیوست. مریم عذرا مادر مسیح روی همین باور بنیادی قوم یهود فرزند خودرا فرزند خداوند میدانست. سِمیرا همسر نَمرود فرمانروای بابل باستان پدر فرزند خودرا نمرود نمی دانست بلکه خورشید. مادر اسکندر مقدونی فیلیپ را پدر اصلی اسکندر نمی دانست بلکه اورا فرزند زِئوس ( از اوست ) سر خدای خدایان یونان باستان میدانست. مادر کوروش قبل از تولد فرزندش در حین خواب شبانه در یک روئیا دیده بود که نهالی در بر او روییده شد و به یک درخت عظیم تبدیل گردید و روی شاخه های آن پرندگان آشیانه زدند و از میوه های فراوان آن تغذیه می نمودند و حیوانات زیادی از خنکی سایه آن استفاده میکردند .
به زبان عامیانه تر " آهو را مزدا " شاید پندی به شکارچیان بوده باشد که آهوی بی زبان و بی آزار را شکار نکنند.
بهر حال این احتمال میرود که زرتشت و یا اندیشمندان ایرانی ماقبل زرتشت به حقیقت مراتب وجودی هفتگانه انسان و طبیعت و کیهان پی برده بوده باشند و از آنجاییکه با نوسانات کیهانی ( نظریه مه بانگ در علم کیهان شناسی عصر جدید ) آشنائی نداشته اند و همچنین به سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه واقف نگردیده اند، لذا نتوانسته اند آن اندیشه نیکو را به روشنی تبیین نمایند و آنرا شرح دهند. همانطور که هندوان باستان با اندیشه نیک زنجیره تولد و مرگ آشنا گردیده بودند و به همان علت عدم آشنایی با نوسانات کیهانی و متعاقب آن تسلسل تولد و مرگ کیهان، نتوانسته اند که آن اندیشه را به روشنی تبیین نمایند و روند آنرا از طریق ناصحیح حلول روان بیان داشته اند. اندیشه نیک افلاطون در بررسی فلسفی علت غریزه شناخت در وجود انسان که عبارت بود از اینکه روان انسان قبل از ترک و خروج از عالم بیکران ایده ها دارای شناخت کامل از حقایق ماورایی بوده است و پس از ورود به عالم محدود و متناهی محسوسات و تعلق گرفتن به نطفه در لحظه بسته شدن در رحم مادر ، تمامی آن شناخت را به علت تنگی قفس مادی نطفه به دست فراموشی سپرده است و اشتیاق فطری انسان در جست جوی دست یابی به حقیقت و شناخت در طول زندگی ، همان میل به یاد آوری دانش فراموش شده می باشد. زرتشت آرزوی دست یابی به زندگی جاودانه را در سر می پرورانده است و در قالب یک دعا در پیشگاه اهورامزدا خدای نیکی ها از او میخواهد که به حق نیکویی کیهان، آرزوی جاودانگی اورا از طریق نوسازی جهان بر آورده نماید. امروز از دیدگاه علمی میتوان به احتمال قوی و نزدیک به حقیقت باور و اعتقاد داشت که این آرزو بر آورده میشود و اندیشه های نیکو که در بالا به آنها بطور اختصار اشاره شد، حقیقت دارند. اما نه از طریق حلول روان و پریدن جان از تن و جدای روان از بدن و ایاب و ذهاب یا آمد و رفت آن بین دو عالم ایده ها و محسوسات و نه از طریق قبض و جدایی موقت نفس یا روح دینی در حین خواب های شبانه و سرانجام جدایی کامل آن در لحظه فرا رسیدن اجل مرگ و پوشیده شدن در یک بدن لطیف و ظریف و نازک و نامرئی روحی ( از جنس ابریشم چینی ) و یا به قول حکیمان دینی با یک قالب مثالی و سپس به همراه ملک الموت یا فرشته مرگ هجرت به عالم برزخ و الا آخر. بلکه از طریق وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات انبساط و انقباض کیهانی و مجموعا به امر خداوند متعال و در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش از پیش طراحی شده . و آنهم بطور همزمان و در دو جهت مخالف و در دو نوع از جهان های بی شمار ؛ یکی روی پله کان نزولی و دیگری روی نرده بان صعودی. حرکت و سفر نزولی و صعودی خلقت و آفرینش روی جاده قوسی شکل صورت نمی پذیرند بلکه پله وار و آنهم نه به معنای پایین آمدن و بالا رفتن فیزیکی بلکه تغییر و تحول از حالتی به حالت دیگر یا ظهور پی یا پی مراتب هفتگانه وجودی عالم غیب پشت سر همدیگر. امیدوارم سر خواننده گرامی را به درد نیاورده باشم . در صورت علاقه بیشتر به این موضوع میتوان در همین سایت ارزشمند به بحث های دیگر از قبیل هفت عالم، ازل و ابد، زمان و مکان، بیزمانی و بیمکانی ، حضرات خمس، ماده و روح و روان و جان، معاد و قیامت، گرانش کوانتایی ، فرمول تخیلی عشق، هم سنخی علت و معلول، مه بانگ، بیگ بنگ، برهان نظم و قاطیقوریاس!! و خیلی بحث های دیگر مراجعه نمود.
هنرمندانی که به نقاشی و سمبل سازی علاقه دارند، میتوانند ایده یا طرح زیر را که اندیشه های باستانی را از نو بیان و زنده میکندبه تصویر بکشند. امشه سپنته یا امشاسپندان که فرشتگان مقرب و یار و یاور اهورامزدا بوده و در آیین زرتشتیان به آنها توجه خاصی معطوف گردیده است و در زبان های اوستایی و پهلوی و فارسی امروز تلفظ های مختلفی به خود گرفته اند، میتوانند از دیدگاه عصر جدید ، اشاره به باطن و ظاهر وجود و هستی در نظر گرفته شوند. دو واژه ظاهر و باطن در ادبیات بین الملل بخصوص در ادبیات دینی ، حکمی و شعر و عرفانی شرق زیاد به چشم می خورند. اما سوال اینکه آیا تاکنون معنای این دو کلمه یا دو مقوله به روشنی بیان گردیده است ؟ در همین رابطه میتوان سوال کرد که منظور حکیمان مشایی و اشراقی مسلمان ایرانی از اصطلاح تشکیک وجود که در اندیشه اصالت وجود و نظام فکری متعالیه ملا صدرا به نمایش گذاشته شده است، به چه معنا؟ باطن و ظاهر وجود کدام اند ؟ تصورات اسطوره ای، دینی و آیینی و فلسفی و حکمی و هنری و ادبیات نثر و نظم شاعران و عارفان از باطن کدام اند ؟
در پاسخگویی به این سوالات بنیادی انسان شناسی و هستی شناسی و خدا شناسی در کنار جار و جدل های کلامی متکلمین و فقیهان و بحث های فهمی و عقلانی ( فکری منطقی و خیالی اوهامی ) فلاسفه و حکیمان و کشف و شهودهای حکایتی و تمثیلی شاعران و عارفان دینی که همگی در قالب الفاظ و کلمات صورت گرفته و بیان گردیده اند ، می توان از روش هندسی و نقاشی هم استفاده کرد. برای این کار سه کره را میتوان به شکل مثلث در کنار هم قرار داد. درون کره ای که در راس قرار دارد میتوان عبارات یا علائم زیر را درج کرد : مرد - زن ؛ مذکر - موئنث ؛ نر - ماده ؛ علامت های جمع و تفریق علم حساب یعنی باضافه و منها. در یکی دیگر از کره ها واژه ها و علائم زیر : مرد - مرد ؛ نر - نر ؛ مذکر - مذکر ؛ مثبت - مثبت. درون کره سوم بصورت زیر : زن - زن ؛ ماده - ماده؛ موئنث - موئنث ؛ منفی - منفی .
این سه زوج بنیادی خودی که شش نفر می باشند، ژرف ترین و عمیق ترین لایه های باطنی وجود انسان را تشکیل می دهند. زوجیت اصلی و غیر همجنس یا هتروگن ظاهری بصورت مرد - زن که نوع قالب می باشد و در کنار آن دو زوجیت فرعی و حد اقل به شکل مرد - مرد و زن - زن که در جوامع بشری در ظاهر به چشم می خورند ریشه در باطن دارند یعنی در زوج های بنیادی خودی که به بیرون نشئت کرده و در قالب غیر از خود و بیگانه از خود شکوفا گردیده اند. در نیم سفر نزولی انسان در اولین مرحله شهود و ظهور به صورت زوج بنیادی خودی غیر هم جنس یعنی به شکل مرد و زن خودی یا همسر غیر هم جنس خویش به ظهور رسیده است. این حیات در حال حاظر در جهان های نزولی نو ظهور در حال جاری شدن است و انسان در طول تاریخ پیدایش روی کره زمین تاکنون به وجود آن واقف و آگاه نگردیده است.
در ادامه نقاشی، میتوان در اطراف این مثلث باطنی یک دایره ظاهری کشید. این دایره را در نقاط شمال و جنوب و شرق و غرب توسط علامت مساوی ( = در شمال و جنوب عمودی و در شرق و غرب خوابیده ) به چهار ربع دایره تقسیم نمود. در بالا و پایین و یا چپ و راست علامت مساوی و بیرون از محیط دایره می توان زوج ها ی زیر را به ترتیب از شمال در جهت عقربه ساعت درج نمود : مرد - زن ؛ زن - مرد ؛ مرد - زن ؛ زن ؛ مرد . دو نوع از این زوج ها با بدن مادی در طبیعت و کیهان مادی به ظهور می رسند و دو نوع دیگر با بدن روحی و در طبیعت و کیهان روحی. سه زوج بنیادی خودی همگی با بدن روحی در طبیعت و کیهان روحی از طریق تقسیم سلولی خارج از رحم مادر پا به عرصه وجود می گذارند و نه از طریق آمیزش والدین چهار گانه. چنین تصویری، ظهور و حرکت انسان را در سیر صعودی به سوی کمال نشان می دهد. در عوض در سیر نزولی یک مثلث بزرگ در بیرون قرار میگیرد و دایره در دل آن. منظور اینکه سفر خلقت و آفرینش اول از طریق ظهور باطن در قالب روحی آغاز میگردد و در دو مرحله پایانی به ظاهر مادی تبدیل میگردد و شش مرحله ای که زمان های بسیار دور گذشته پشت سر گذاشته اند در پشت ظاهر خمیر مایه واقعی پنهان میگردند و بصورت امکانات بالقوه و صِوَر های ذهنی و قوای محض و ثوابت جاودانه ششگانه یا امشاسپند در باطن واقعیت دوباره در انتظار ظهور ات مجدد می نشینند. به زبان ساده تر اهورامزدا و یا خداوند و کل هستی و وجود بیکران دارای هفت مرتبه وجودی می باشند که هر بار یکی از آنها از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات متوالی انبساط و انقباض کیهانی به ظهور میرسد و تجلی می یابد و پدیدار میگردد و همیشه شش مرتبه دیگر در باطن آن قرار میگیرند و در مقابل حواس پنجگانه پنهان میگردند. این نقاشی را می توان تنها با یک مثلث نمایش داد و از سیزده کره. در کره راس مرد - زن و روی ضلع سمت راست دو کره قرار می گیرند و درون کره اولی زوج همجنس مذکر : مرد - مرد و در کره دومی زوج همجنس زن - زن و در کره آخری یک مرد منفرد و بدون زوج قرار می گیرد. روی ضلع سمت راست در کره اول زوج همجنس موئنث : زن - زن و در کره دوم زوج همجنس مذکر : مرد - مرد و در کره آخری یک زن منفرد بدون زوج قرار میگیرد. قاعده این مثلث مجموعا از هشت کره تشکیل میگردد. روی قاعده در دو کره وسطی سمت راست یک مرد و سمت چپ یک زن قرار میگیرد. روی قاعده دو کره دیگر در سمت راست کره مردانه باقی می مانند که در اولی یک زن و در دومی یک مرد قرار می گیرد. همچنین روی قاعده در سمت چپ کره زنانه دو کره خالی باقی می مانند که در اولی یک مرد و در دومی یک زن قرار میگیرد. برای اینکه روند نزول و صعود را در این مثلث نشان دهیم نیازی به رسم نمودن یک مثلث معکوس نیست بلکه در مرکز مثلث می توان یک علامت مساوی بصورت عمودی قرار داد و در دو انتهای آن دوعلامت فلش رسم کرد یکی به سمت بالا و دیگری به سمت پایین که اشاره به قوس نزول و صعود باشد. اگر مثلث را از وسط به دو مثلث قائم الزاویه تقسیم کنیم، جمع تعداد انسان های روی اضلاع سه گانه آن هرکدام 10 تا خواهد بود. این عدد اشاره به این حقیقت ژرف است که هر انسان از ده انسان ساخته شده است و یا حقیقت وجودی هر فرد انسانی 10 تا انسان می باشد و نه یک انسان و از آنها در حال حاظر فقط یکی در واقعیت ظاهر ی قابل رویئت است و 9 تا از آنها با حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و درک می باشند بلکه به کمک فهم و عقل پخته و بیدار شده و روشن گردیده و به آگاهی رسیده. در کنار این مثلث باطنی و دایره ظاهری ( در سیر صعودی ) و دایره باطنی و مثلث ظاهری ( در سیر نزولی ) و در کنار مثلث نزولی و صعودی می توان سه مثلث دیگر نقاشی کرد و از طریق آن تثلیث های سه گانه را به نمایش گذاشت : تثلیث مذکر که در سه راس آن پدر و پسر و روح مقدس قرار داشته باشند. این تثلیث دین مسیحیت می باشد. مثلث دوم که بطور معکوس روی آن قرار می گیرد و به تثلیث داوود معروف است و به دین قوم یهود تعلق دارد و ماهیت رئوس آن تعیین نگردیده است، میتوان در سه راس آن مادر و دختر و روح مقدسه را قرار داد و آنرا تثلیث موئنث نامگذاری کرد. مثلث سوم با چرخش 45 درجه به سمت چپ یا راست روی آن دو مثلث قرار میگیرد و روی سه راس آن می توان سه کلمه هستی و نیستی و شدن را درج کرد و آنرا تثلیث فلسفی خنثا نام نهاد. این سه مثلث روی هم مجموعا یک ستاره 9 پَر را ایجاد میکنند که نشانه سمبلیک کل هستی و نیستی و انسان و خداوند می باشد. واژه امشه به معنای همیشه یا جاودان و واژه سپنته یا سپنده در ظاهر اشاره به سه پند نیکو دارد یعنی پندار و گفتار و رفتار نیک، اما در باطن اشاره به زوج های بنیادی خودی سه گانه دارد که شش فرد می باشند. واقعیت عینی که با آن مواجه هستیم فقط ظهور یکی از جنبه های هفتگانه اهورا مزدا یا خداوند می باشد و نه کل آن. امیدوارم که سر خواننده گرامی را با خیالت و افکار کودکانه خسته نکرده باشم. گردش چهار فصل و در طی آن به خواب رفتن بخشی از طبیعت در فصل زمستان و بیداری مجدد آن در فصل بهار ، نشانه نوسازی کل جهان نیست بلکه نشانه حرکت تکاملی طبیعت در عالم شهود فعلی است. کل محتوای جهان فقط از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات متواتر یا پی در پی انبساط و انقباض کیهانی نوسازی میگردد و آنهم به امر خداوند متعال ( از دیدگاه علمی و نه دینی ) در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش و با آگاهی مطلق صورت می پذیرد. در کنار مقولات یا کاتِ گوری های منطقی ارسطو از این به بعد می توان مقولات یا کات گوری های دهگانه انسانی قرار داد و در کنار مقولات و کات گوری های پنجگانه فلسفی افلاطون و فلوتین ، میتوان مقولات یا کات گوری های پنجگانه سرنوشت های جنسی و عشقی انسان گذاشت تا حکیمان دینی و فلاسفه اندکی به آنها بیاندیشند.
در پاسخگویی به این سوالات بنیادی انسان شناسی و هستی شناسی و خدا شناسی در کنار جار و جدل های کلامی متکلمین و فقیهان و بحث های فهمی و عقلانی ( فکری منطقی و خیالی اوهامی ) فلاسفه و حکیمان و کشف و شهودهای حکایتی و تمثیلی شاعران و عارفان دینی که همگی در قالب الفاظ و کلمات صورت گرفته و بیان گردیده اند ، می توان از روش هندسی و نقاشی هم استفاده کرد. برای این کار سه کره را میتوان به شکل مثلث در کنار هم قرار داد. درون کره ای که در راس قرار دارد میتوان عبارات یا علائم زیر را درج کرد : مرد - زن ؛ مذکر - موئنث ؛ نر - ماده ؛ علامت های جمع و تفریق علم حساب یعنی باضافه و منها. در یکی دیگر از کره ها واژه ها و علائم زیر : مرد - مرد ؛ نر - نر ؛ مذکر - مذکر ؛ مثبت - مثبت. درون کره سوم بصورت زیر : زن - زن ؛ ماده - ماده؛ موئنث - موئنث ؛ منفی - منفی .
این سه زوج بنیادی خودی که شش نفر می باشند، ژرف ترین و عمیق ترین لایه های باطنی وجود انسان را تشکیل می دهند. زوجیت اصلی و غیر همجنس یا هتروگن ظاهری بصورت مرد - زن که نوع قالب می باشد و در کنار آن دو زوجیت فرعی و حد اقل به شکل مرد - مرد و زن - زن که در جوامع بشری در ظاهر به چشم می خورند ریشه در باطن دارند یعنی در زوج های بنیادی خودی که به بیرون نشئت کرده و در قالب غیر از خود و بیگانه از خود شکوفا گردیده اند. در نیم سفر نزولی انسان در اولین مرحله شهود و ظهور به صورت زوج بنیادی خودی غیر هم جنس یعنی به شکل مرد و زن خودی یا همسر غیر هم جنس خویش به ظهور رسیده است. این حیات در حال حاظر در جهان های نزولی نو ظهور در حال جاری شدن است و انسان در طول تاریخ پیدایش روی کره زمین تاکنون به وجود آن واقف و آگاه نگردیده است.
در ادامه نقاشی، میتوان در اطراف این مثلث باطنی یک دایره ظاهری کشید. این دایره را در نقاط شمال و جنوب و شرق و غرب توسط علامت مساوی ( = در شمال و جنوب عمودی و در شرق و غرب خوابیده ) به چهار ربع دایره تقسیم نمود. در بالا و پایین و یا چپ و راست علامت مساوی و بیرون از محیط دایره می توان زوج ها ی زیر را به ترتیب از شمال در جهت عقربه ساعت درج نمود : مرد - زن ؛ زن - مرد ؛ مرد - زن ؛ زن ؛ مرد . دو نوع از این زوج ها با بدن مادی در طبیعت و کیهان مادی به ظهور می رسند و دو نوع دیگر با بدن روحی و در طبیعت و کیهان روحی. سه زوج بنیادی خودی همگی با بدن روحی در طبیعت و کیهان روحی از طریق تقسیم سلولی خارج از رحم مادر پا به عرصه وجود می گذارند و نه از طریق آمیزش والدین چهار گانه. چنین تصویری، ظهور و حرکت انسان را در سیر صعودی به سوی کمال نشان می دهد. در عوض در سیر نزولی یک مثلث بزرگ در بیرون قرار میگیرد و دایره در دل آن. منظور اینکه سفر خلقت و آفرینش اول از طریق ظهور باطن در قالب روحی آغاز میگردد و در دو مرحله پایانی به ظاهر مادی تبدیل میگردد و شش مرحله ای که زمان های بسیار دور گذشته پشت سر گذاشته اند در پشت ظاهر خمیر مایه واقعی پنهان میگردند و بصورت امکانات بالقوه و صِوَر های ذهنی و قوای محض و ثوابت جاودانه ششگانه یا امشاسپند در باطن واقعیت دوباره در انتظار ظهور ات مجدد می نشینند. به زبان ساده تر اهورامزدا و یا خداوند و کل هستی و وجود بیکران دارای هفت مرتبه وجودی می باشند که هر بار یکی از آنها از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات متوالی انبساط و انقباض کیهانی به ظهور میرسد و تجلی می یابد و پدیدار میگردد و همیشه شش مرتبه دیگر در باطن آن قرار میگیرند و در مقابل حواس پنجگانه پنهان میگردند. این نقاشی را می توان تنها با یک مثلث نمایش داد و از سیزده کره. در کره راس مرد - زن و روی ضلع سمت راست دو کره قرار می گیرند و درون کره اولی زوج همجنس مذکر : مرد - مرد و در کره دومی زوج همجنس زن - زن و در کره آخری یک مرد منفرد و بدون زوج قرار می گیرد. روی ضلع سمت راست در کره اول زوج همجنس موئنث : زن - زن و در کره دوم زوج همجنس مذکر : مرد - مرد و در کره آخری یک زن منفرد بدون زوج قرار میگیرد. قاعده این مثلث مجموعا از هشت کره تشکیل میگردد. روی قاعده در دو کره وسطی سمت راست یک مرد و سمت چپ یک زن قرار میگیرد. روی قاعده دو کره دیگر در سمت راست کره مردانه باقی می مانند که در اولی یک زن و در دومی یک مرد قرار می گیرد. همچنین روی قاعده در سمت چپ کره زنانه دو کره خالی باقی می مانند که در اولی یک مرد و در دومی یک زن قرار میگیرد. برای اینکه روند نزول و صعود را در این مثلث نشان دهیم نیازی به رسم نمودن یک مثلث معکوس نیست بلکه در مرکز مثلث می توان یک علامت مساوی بصورت عمودی قرار داد و در دو انتهای آن دوعلامت فلش رسم کرد یکی به سمت بالا و دیگری به سمت پایین که اشاره به قوس نزول و صعود باشد. اگر مثلث را از وسط به دو مثلث قائم الزاویه تقسیم کنیم، جمع تعداد انسان های روی اضلاع سه گانه آن هرکدام 10 تا خواهد بود. این عدد اشاره به این حقیقت ژرف است که هر انسان از ده انسان ساخته شده است و یا حقیقت وجودی هر فرد انسانی 10 تا انسان می باشد و نه یک انسان و از آنها در حال حاظر فقط یکی در واقعیت ظاهر ی قابل رویئت است و 9 تا از آنها با حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و درک می باشند بلکه به کمک فهم و عقل پخته و بیدار شده و روشن گردیده و به آگاهی رسیده. در کنار این مثلث باطنی و دایره ظاهری ( در سیر صعودی ) و دایره باطنی و مثلث ظاهری ( در سیر نزولی ) و در کنار مثلث نزولی و صعودی می توان سه مثلث دیگر نقاشی کرد و از طریق آن تثلیث های سه گانه را به نمایش گذاشت : تثلیث مذکر که در سه راس آن پدر و پسر و روح مقدس قرار داشته باشند. این تثلیث دین مسیحیت می باشد. مثلث دوم که بطور معکوس روی آن قرار می گیرد و به تثلیث داوود معروف است و به دین قوم یهود تعلق دارد و ماهیت رئوس آن تعیین نگردیده است، میتوان در سه راس آن مادر و دختر و روح مقدسه را قرار داد و آنرا تثلیث موئنث نامگذاری کرد. مثلث سوم با چرخش 45 درجه به سمت چپ یا راست روی آن دو مثلث قرار میگیرد و روی سه راس آن می توان سه کلمه هستی و نیستی و شدن را درج کرد و آنرا تثلیث فلسفی خنثا نام نهاد. این سه مثلث روی هم مجموعا یک ستاره 9 پَر را ایجاد میکنند که نشانه سمبلیک کل هستی و نیستی و انسان و خداوند می باشد. واژه امشه به معنای همیشه یا جاودان و واژه سپنته یا سپنده در ظاهر اشاره به سه پند نیکو دارد یعنی پندار و گفتار و رفتار نیک، اما در باطن اشاره به زوج های بنیادی خودی سه گانه دارد که شش فرد می باشند. واقعیت عینی که با آن مواجه هستیم فقط ظهور یکی از جنبه های هفتگانه اهورا مزدا یا خداوند می باشد و نه کل آن. امیدوارم که سر خواننده گرامی را با خیالت و افکار کودکانه خسته نکرده باشم. گردش چهار فصل و در طی آن به خواب رفتن بخشی از طبیعت در فصل زمستان و بیداری مجدد آن در فصل بهار ، نشانه نوسازی کل جهان نیست بلکه نشانه حرکت تکاملی طبیعت در عالم شهود فعلی است. کل محتوای جهان فقط از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات متواتر یا پی در پی انبساط و انقباض کیهانی نوسازی میگردد و آنهم به امر خداوند متعال ( از دیدگاه علمی و نه دینی ) در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش و با آگاهی مطلق صورت می پذیرد. در کنار مقولات یا کاتِ گوری های منطقی ارسطو از این به بعد می توان مقولات یا کات گوری های دهگانه انسانی قرار داد و در کنار مقولات و کات گوری های پنجگانه فلسفی افلاطون و فلوتین ، میتوان مقولات یا کات گوری های پنجگانه سرنوشت های جنسی و عشقی انسان گذاشت تا حکیمان دینی و فلاسفه اندکی به آنها بیاندیشند.
همانگونه که به درستی روان شادعلامه ی دهخدا توضیح داده اند:امساشپند از3جزء �اَ� حرف نفی ، �مِِشَه�بمعنی مرگ واَمِِشَه که مجموعا نامیرا، جاویدان وبیمرگ است وسپنت یاسپندتشکیل شده. معنای این کلمه برابراست با سه پندجاویدان یعنی همان پندارنیک، کردارنیک وگفتارنیک!به درستی فراتر وجاودانه ترازاین سه پند درتمام زمانهاومکانهاوموقعیت هاوجودنداشته ونخواهدداشت که متاسفانه به دلیل الحاق کردن این سپندجاویدان به دین زرتشتی، دشمنی ادیان دیگربااین دین، بی توجهی به اهمیت عظیم این سپندکه براستی بایدتوسط رهبران تمامی ادیان فرامذهبی تعریف وشناخته شودونظرتنگی ، خودسانسوری وبعضاعدم آگاهی دست اندرکاران ونویسندگان، معانی دیگری به امشاسپند داده شده. بایدتوجه داشت بسیاری از اندیشه ها، نامها، شخصیتها و. . . درزمان پدیدآمدن وزندگی فیزیکیشان کاملا برای پیرامونیان وهم عصران خودملموس بوده اند ولی دردورانهای بعدی توسط مفسران ، داستان سرایان ، مبلغین ، افرادسودجوویانادان به پدیده های عجیب وغریب ، غیرحقیقی، فراطبیعی وغیره تغییرداده شده اند که مثالهای فراوان دارندکه یکی ازآنها امشاسپنداست که از حالت صرفا پدیده ی فلسفی عظیم که قادراست بالاترین نقش رادرهمه ی ابعادزندگی بشراعم ازفرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و. . . داشته باشد ودرهرزمان نسبت به تغییرات جامعه ی بشری، بهترین الگوهای زمان، مکان وموقعیت توسط معلمین فرزانه ی جوامع بشری وبااصول همین سپند طراحی ودراختیار مردم بویژه کودکان وجوانان قرارداده شود.
کلمات دیگر: