کلمه جو
صفحه اصلی

امهار

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کابین کردن . ۲ - نکاح دادن زنی را با غیری بمهر .
یکی از ایالات کشور حبشه واقع در شمال دریاچه تسانا مرکز آن شهر غندارات است که در سابق پایتخت حبشه بود .

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کابین کردن . ۲ - نکاح دادن زنی را با غیری به مهر.

لغت نامه دهخدا

امهار. [ اِ ] ( ع مص ) کابین کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کاوین کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کابین کردن زنی را. || مهر زن را دادن. ( از شرح قاموس ). || نکاح دادن زنی را با غیری بمهری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خواستگاری کردن زن را از غیر بر مهری.( از شرح فارسی قاموس ). || مهریه گردانیدن ناقه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || باکُرّه شدن اسب. ( تاج المصادر بیهقی ). بچه آوردن مادیان. ( از اقرب الموارد ).امهرت الفرس ؛ بچه آورد آن مادیان. ( ناظم الاطباء ).

امهار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مُهْر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کره های اسب. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مُهْر شود. || ج ِ مَهْر کابینها. ( از فرهنگ تازی بپارسی فروزانفر ) ( فرهنگ فارسی معین ). گویا از جمعهای ساختگی فارسی زبانان است. || ج ِ مُهْر. ( معرب شده ). ( یادداشت مؤلف ). غلط مشهور است ولی استعمال آن بسبب تداول عیبی ندارد. ( بیست مقاله قزوینی ص 72 - 73، از فرهنگ فارسی معین ).

امهار. [ اَ ] ( اِخ ) ذات امهار؛ موضعی است در بادیه. ( از معجم البلدان ).

امهار. [ اَ رَ ] ( اِخ ) یکی از ایالات کشور حبشه واقع در شمال دریاچه تسانا . مرکز آن شهر غندارات است که در سابق پایتخت حبشه بود. ( از لاروس ) ( از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود.

امهار. [ اَ ] (اِخ ) ذات امهار؛ موضعی است در بادیه . (از معجم البلدان ).


امهار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مُهْر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کره های اسب . (از اقرب الموارد). رجوع به مُهْر شود. || ج ِ مَهْر کابینها. (از فرهنگ تازی بپارسی فروزانفر) (فرهنگ فارسی معین ). گویا از جمعهای ساختگی فارسی زبانان است . || ج ِ مُهْر. (معرب شده ). (یادداشت مؤلف ). غلط مشهور است ولی استعمال آن بسبب تداول عیبی ندارد. (بیست مقاله ٔ قزوینی ص 72 - 73، از فرهنگ فارسی معین ).


امهار. [ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از ایالات کشور حبشه واقع در شمال دریاچه ٔ تسانا . مرکز آن شهر غندارات است که در سابق پایتخت حبشه بود. (از لاروس ) (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود.


امهار. [ اِ ] (ع مص ) کابین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کاوین کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کابین کردن زنی را. || مهر زن را دادن . (از شرح قاموس ). || نکاح دادن زنی را با غیری بمهری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خواستگاری کردن زن را از غیر بر مهری .(از شرح فارسی قاموس ). || مهریه گردانیدن ناقه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || باکُرّه شدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). بچه آوردن مادیان . (از اقرب الموارد).امهرت الفرس ؛ بچه آورد آن مادیان . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

کابین کردن، به زنی دادنِ دختر یا زنی در برابر مهر.


کلمات دیگر: