کلمه جو
صفحه اصلی

ملاقی

فرهنگ فارسی

دیدارکننده، روباروشونده
( اسم ) روبرو شونده دیدارکننده .
جمع ملقاه و ملقی . گوشت درون فرج یا رحم شتر .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) دیدار کننده ، روبرو شونده .

لغت نامه دهخدا

ملاقی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مَلقاةو مَلقی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گوشت درون فرج یا رحم شتر. ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به ملقاة و ملقی شود. || گوشت درون سر پستان اسب. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ملاقی الاجفان ؛ آنجا که پلکها به هم رسند. ( از ذیل اقرب الموارد ).

ملاقی. [ م ُ ] ( ع ص ) دیدارکننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آنکه دیدار می کند و آنکه می رسد به دیگری. || مأخوذازتازی ، روبارو و دوچار و پیوسته. ( ناظم الاطباء ).
- ملاقی شدن ؛ روبارو شدن و دوچار گشتن و پیوسته و متصل شدن. ( ناظم الاطباء ).

ملاقی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَلقاةو مَلقی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوشت درون فرج یا رحم شتر. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ملقاة و ملقی شود. || گوشت درون سر پستان اسب . (از ذیل اقرب الموارد). || ملاقی الاجفان ؛ آنجا که پلکها به هم رسند. (از ذیل اقرب الموارد).


ملاقی . [ م ُ ] (ع ص ) دیدارکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه دیدار می کند و آنکه می رسد به دیگری . || مأخوذازتازی ، روبارو و دوچار و پیوسته . (ناظم الاطباء).
- ملاقی شدن ؛ روبارو شدن و دوچار گشتن و پیوسته و متصل شدن . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

دیدار کننده، روباروشونده.


کلمات دیگر: