کلمه جو
صفحه اصلی

انبارش

فارسی به انگلیسی

capacity, storage

مترادف و متضاد

storage (اسم)
انباره، مخزن، ضبط، انبار کالا، ذخیره سازی، انبارش

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پر کردن انباردن. ۲ - چیزی که جوف چیز دیگر را بدان پر کنند حشو .

فرهنگ معین

(اَ رِ ) (اِمص . ) ۱ - انبار کردن . ۲ - چیزی که درون چیز دیگر را با آن پر کنند، حشو.

لغت نامه دهخدا

انبارش. [ اَم ْ رِ ] ( اِمص ) انباردن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). پر کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) هر چیزی که درون چیزی را بدان پر کنند و آنرا بعربی حشو گویند. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) :
چو مخزن پر مکن از هرچه یابی
مساز انبارش خوردن شکم را.
ابوالمعانی ( از شعوری ج 1 ورق 112 الف ).

فرهنگ عمید

۱. پر کردن به صورت مداوم و مکرر.
۲. (صفت ) پرکردنی، هرچه که درون چیزی را با آن پر کنند.


کلمات دیگر: