الوداع
فارسی به انگلیسی
farewell!
فرهنگ فارسی
بدرود . ( هنگام جئایی یا ذکر جدایی و تاسف بر آن گویند ).
بدرود باش . خداحافظ . در وقت جدایی از دوستان و مسافرت میگویند یعنی وداع میکنم .
بدرود باش . خداحافظ . در وقت جدایی از دوستان و مسافرت میگویند یعنی وداع میکنم .
لغت نامه دهخدا
الوداع. [ اَل ْ وَ ] ( ع صوت ) بدرود باش. خداحافظ. در وقت جدایی از دوستان و مسافرت میگویند یعنی وداع میکنم. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به وداع و مجموعه مترادفات ص 155 شود :
الوداع ای دوستان من مرده ام
رخت بر چارم فلک بر برده ام.
کردی آزادم ز قید مظلمت.
محفل ذکر و مجلس قرآن.
الوداع ای دوستان من مرده ام
رخت بر چارم فلک بر برده ام.
مولوی ( مثنوی ).
الوداع ای خواجه کردی مرحمت کردی آزادم ز قید مظلمت.
مولوی ( مثنوی ).
الوداع ای زمان طاعت و خیرمحفل ذکر و مجلس قرآن.
سعدی.
فرهنگ عمید
۱. وداع، بدرود.
۲. بدرود گفتن با مسافر.
۲. بدرود گفتن با مسافر.
کلمات دیگر: