کلمه جو
صفحه اصلی

ممهد

فارسی به انگلیسی

arranged, prepared

فرهنگ فارسی

گسترده شده، آماده، هموار
( اسم ) ۱ - پهن کرده شده نیک گسترده گسترانیده . ۲ - آماده کرده مهیا ( بدو معنی ) : [ ... چه سزاوارتر کسی بمسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد ... ] ( کلیله . مصحح مینوی . ۱۸۲ )
گستراننده . و چنانک ایشان طعن و لعن آبائ و اسلاف خود و مهمدان آن دعوت بر زبان راند .

فرهنگ معین

(مُ مَ هَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - گسترده شده . ۲ - آماده شده .

لغت نامه دهخدا

ممهد. [ م ُ م َهَْهََ ] ( ع ص ) گسترانیده شده. ( ناظم الاطباء ). گسترده شده. ( غیاث اللغات ). نیک گسترده. آماده کرده. آماده. آسان کرده. فراهم کرده. مهیا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : سزاوارتر کسی به مسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 182 ). اگر کسی را هر دو طرف ممهد شود، که هم دوستان راعزیز و شاکر تواند داشت و هم از دشمنان غدار و مخالفان مکار دامن در تواند چید. ( کلیله و دمنه ص 237 ). همیشه جانب عفو من اتباع را ممهد بوده است و انعام واحسان من خدمتگاران را مبذول. ( کلیله و دمنه ص 299 ).چون اسباب امکان و مقدرت ملک هرچه ممهدتر می دیده اند... و زهره اقدام نداشته اند. ( کلیله و دمنه ص 365 ). میان او و خلف اسباب مودت و مؤاخات و محبت و موالات قدیم مؤکد و ممهد بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 60 ).
بناز ای خداوند اقبال سرمد
به بخت همایون و تخت ممهد.
سعدی.
- ممهد داشتن ؛ گسترانیدن : قاعده داد و عدل در آن ممهد دارند. ( جهانگشای جوینی ).
- ممهد گردانیدن ؛ گسترانیدن : و در تشیید آن مبانی قاعده ممهد گردانید. ( جهانگشای جوینی ).
|| کار هموار و نیکو.( ناظم الاطباء ). نیکو کرده شده. ( غیاث اللغات ). || عذر قبول شده و نیوشیده شده. ( ناظم الاطباء ). || ماء ممهد؛ آب نه گرم و نه سرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آب ولرم. ملول. ملایم. فاتر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

ممهد. [ م ُ م َهَْ هَِ ] ( ع ص ) گستراننده. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) : چنانکه ایشان طعن و لعن آباء و اسلاف خود و ممهدان آن دعوت بر زبان راند. ( جهانگشای جوینی ). ممهد قواعد فرمانروایی و مشید مبانی کشورگشایی. ( جامعالتواریخ رشیدی ) || آنکه کار را نیکو و هموار می کند. نیکوکننده کار را. ( ناظم الاطباء ).

ممهد. [ م ُ م َهَْ هَِ ] (ع ص ) گستراننده . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : چنانکه ایشان طعن و لعن آباء و اسلاف خود و ممهدان آن دعوت بر زبان راند. (جهانگشای جوینی ). ممهد قواعد فرمانروایی و مشید مبانی کشورگشایی . (جامعالتواریخ رشیدی ) || آنکه کار را نیکو و هموار می کند. نیکوکننده ٔ کار را. (ناظم الاطباء).


ممهد. [ م ُ م َهَْهََ ] (ع ص ) گسترانیده شده . (ناظم الاطباء). گسترده شده . (غیاث اللغات ). نیک گسترده . آماده کرده . آماده . آسان کرده . فراهم کرده . مهیا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سزاوارتر کسی به مسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 182). اگر کسی را هر دو طرف ممهد شود، که هم دوستان راعزیز و شاکر تواند داشت و هم از دشمنان غدار و مخالفان مکار دامن در تواند چید. (کلیله و دمنه ص 237). همیشه جانب عفو من اتباع را ممهد بوده است و انعام واحسان من خدمتگاران را مبذول . (کلیله و دمنه ص 299).چون اسباب امکان و مقدرت ملک هرچه ممهدتر می دیده اند... و زهره ٔ اقدام نداشته اند. (کلیله و دمنه ص 365). میان او و خلف اسباب مودت و مؤاخات و محبت و موالات قدیم مؤکد و ممهد بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 60).
بناز ای خداوند اقبال سرمد
به بخت همایون و تخت ممهد.

سعدی .


- ممهد داشتن ؛ گسترانیدن : قاعده ٔ داد و عدل در آن ممهد دارند. (جهانگشای جوینی ).
- ممهد گردانیدن ؛ گسترانیدن : و در تشیید آن مبانی قاعده ممهد گردانید. (جهانگشای جوینی ).
|| کار هموار و نیکو.(ناظم الاطباء). نیکو کرده شده . (غیاث اللغات ). || عذر قبول شده و نیوشیده شده . (ناظم الاطباء). || ماء ممهد؛ آب نه گرم و نه سرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آب ولرم . ملول . ملایم . فاتر. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

۱. گسترده شده.
۲. آماده.
۳. هموار.

دانشنامه عمومی

ممهد (به انگلیسی: Mamhead) یک روستا و محله مدنی در بریتانیا است که در Teignbridge واقع شده است.
دوون
SX930811


کلمات دیگر: